لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:8
فهرست مطالب
مقدمه
دلایل اسلامی بودن و اجتماعی منشاء تصوف:
نتیجه :
نثر دوران سلجوقیان ( سده های 11 – 12 میلادی )
نثر عرفانی مانند :
منابع :
ادبیات عرفانی (ادب صوفیه) از حیث تنوع و غنا در فارسی و عربی اهمیت خاص دارد .این ادب هم شامل نظم است و هم شامل نثر و نیز فلسفه دارد و هم اخلاق ، هم تاریخ دارد و هم تفسیر ، هم دعا دارد و هم مناجات ، هم حدیث دارد و هم موسیقی .
قسمت عمده ای از نظم و نثر صوفیه هم تحقیق است و وعظ و مضمون بیشتر آنها عبارتست از مذمت دنیا و تحقیر آن . و صحبت عشق خداست که شعر صوفی را رنگ عاشقانه می دهد .
قصیده را از لنجنزار دروغ و تملق به اوج رفعت و وعظ تحقیق کشانده اند و غزل را از عشق شهوانی به محبت روحانی رسانده اند . مثنوی را وسیله ای برای تعلیم عرفان و اخلاق کرده اند . رباعی را قالب احوال و آلام زودگذر نفسانی نموده اند . احوال نفسانی را مثل بعضی نویسندگان سورئالیست مراقبت کرده اند . در فهم قرآن غالباً از توجه به ضاهر عدول کرده اند . موسیقی و سماع را مرکب روح شناخته اند . فلسفه ی وحدت وجود بنیاد نهاده اند . شعر و نثر را وسیله ای برای بیان معانی خود قرار می دهد .
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 6
فهرست و توضیحات:
مقدمه
مناجات منت:
بنده ام! پرده ها را برای تو پاره کردم، امری شگفت را بر تو روشن ساختم تا برای قوم خود قرآن آوردی«گفتند: جادوگر و دروغگوست»(غافر/24)
بنده ام! اسرار اخلاق را به تو بخشیدم. کلید نام خلاق خود را به تو دادم، کافران گفتند:«این نیست مگر سخنی ساختگی»
بنده ام! مالکیت سر نون را از« کن نیکون»(بقره/117) به تو بخشیدم گفتند: جادوگر و دیوانه است
بنده ام! اسرار کوثر را بر ایشان آوردی، گفتند:«این نیست مگر جادویی که میرسد»(المدثر/24)
بنده ام! قافیه ها زمام خود را به خود بخشیدند، معانی، شناخت و شخصیت خود را به تو دادند در گروه سراینده و نویسنده پیشتاز و روان بودی، گفتند: این رسول نیست بلکه شاعر است.
بنده ام! از نور مبین برایشان کشف کردی، به علم الیقین آگاهشان ساختی، گفتند:«آن در کتاب پیشینیان بود»(شعرا/196، با کمی اختلاف)
بنده ام! تو در آستان الهیت بارز و شاخص کردم و از کیفیت و ماهیت محو کردم، اگر خواستم کسی را نیست، چگونه یادش کنم، یا کیست که بدو نهی و امر می کنم؟
بنده ام! تو را آگاه کردم که عرش سایه تو و باران تند اسرار نم نم باران توست، تو عرش مجبرو بی نیاز و ستوه ایی، لگان لگان داران به باران ریزان رحمت تو چیست؟ و کیست که جای والای تو را بگیرد؟