فرمت فایل : word (قابل ویرایش) تعداد صفحات : 56 صفحه
چکیده
در عصر اقتصاد دانش مدار، دانش به عنوان یک منبع حیاتی برای کسب برتری رقابتی شناخته شده است. برای اینکه سازمانها بتوانند به رقابت بپردازند، مدیریت داراییهای دانشی ضرورت یافته است. با وجود این، دانش هنگامی میتواند به بهبود و ارتقای عملکرد سازمانها منجر شود که در سطح سازمان به اشتراک گذاشته شود. بنابراین، اشتراک دانش به عنوان یک عنصر کلیدی در فرایند مدیریت دانش شناخته شده است. بر همین اساس، تحقیق حاضر به منظور مطالعه و بررسی وضعیت و بسترهای به اشتراکگذاری دانش در سازمان کتابخانههای آستان قدس رضوی انجام شده است. در اجرای این پژوهش از روش تحقیق موردی از نوع پیمایشی استفاده شده است. به منظور گردآوری اطلاعات، پرسشنامه و سیاهه وارسی بر مبنای الگوی «نوناکا و تاکه اوچی» که چارچوب این پژوهش را تشکیل میدهد، طراحی و مورد استفاده قرار گرفت. یافتههای این پژوهش نشان داد در میزان بهرهگیری کتابداران از این سازوکارها، میزان استفاده در دو مرحله اجتماعیسازی و ترکیب، از میزان استفاده از سازوکارهای موجود در مرحله برونیسازی بیشتر بود. از جمله پیشنهادهای پژوهش، فراهم کردن شرایط لازم برای ایجاد انگیزه از طرف مدیران برای مشارکت بیشتر کتابداران و استفاده از این بسترهاست.
کلیدواژهها: اشتراک دانش، الگوی تبدیل دانش «نوناکا و تاکه اوچی»، دانش عینی، دانش ذهنی، سازمان کتابخانههای آستان قدس رضوی
مقدمهامروزه «دانش» یکی از بزرگترین مزیتهای رقابتی[1][4] سازمانها در عرصه اقتصاد جهانی به شمار می آید. در جهان کنونی که تولید کالاها و ارائه خدمات به شدت دانش مدار شده است، دانش دارایی، کلیدی برای کسب برتری رقابتی است. در سالهای اخیر به موجب ظهور مرحله جدیدی از نظام اقتصاد جهانی با عنوان «اقتصاد دانش مدار» دانش سازمانی بتدریج به عنوان منبع اصلی اقتصاد شناخته شده و موفقیت هر سازمان بیش از آنکه به ارزش منابع فیزیکی، سرمایه و داراییهای ملموس و عینی آن وابسته باشد، به سرمایههای فکری سازمان بستگی دارد (Walczak, 2005).
«استوارت»[2][5] (1998) طی مقالهای، این مسئله را به سازمانها یادآوری کرد که به آنچه میدانند (سرمایه فکری) بیش از آنچه دارند (سرمایه مادی) اهمیت دهند. «دراکر»[3][6] (1998) نیز دانش را به عنوان پایههای رقابت در جامعه مدرن معرفی کرد. اقتصاددانی به نام «رومر»[4][7] (1993) دانش را تنها منبع بیپایانی نامید که با استفاده بیشتر، حجم آن بیشتر میشود. بنابراین، در حالی که ضروری است سازمانها «بدانند که چه میدانند» باید به طور مؤثری از دانش خویش نیز بهرهبرداری کنند. آنچه در نهایت دانش را ارزشمند جلوه میدهد و به سازمانها امکان میدهد اهمیت آن را درک کنند، استفاده از دانش به منظور تصمیمگیریهای بهتر و بهبود عملکردهایی است که بر پایه دانش استوارند. در این راستا، مدیریت دانش به عنوان رویکردی نوین جهت بهرهبرداری و توسعه سرمایههای یک سازمان با هدف پیشبرد اهداف سازمان ظهور کرد (Bhatt, 2002) و ارائه راهبرد و تدابیری برای مدیریت سرمایه های انسانی را مورد تأکید قرار داد (McAdam & Maccreedy, 1999).
مدیریت دانش در بیش از یک دهه توسط بسیاری از نظریه پردازان این حوزه به عنوان ابزاری پایا و مترقی جهت بهینه سازی عملکرد سازمانها در مواجهه با پیچیدگی ها و ابهامهای روزافزون دنیای مدرن مطرح شده است (مانند، (Drucker, 1988; Itami & Roehl, 1991; Nonaka & Takeuchi, 1995; Davenport & Prusak, 1998; در Von Krogh, 2000; Choo & Bontis, 2002, Smith & McLaughlin, 2004) این رویکرد جدید، به واقع بر نیاز سازمان به سازماندهی سرمایه فکری، انسانی و علمی مبتنی است و به عنوان نگرشی نو در تغییر و جابه جایی از مدیریت نیروی عضلانی به مدیریت مغزها تجلی یافت و به رشد سریع دانش و فناوری منجر شد (Sallis & Jones, 2002).
مدیریت دانش، منابع و قابلیتهای دانشی سازمان را مهار میکند تا سازمان بتواند به یادگیری و انطباق با محیطهای متغیر بپردازد (مفیدی و سنیمان، 1384). مدیریت دانش بهترین راهحلها را برای گسترش، پرورش و بهرهبرداری از دانش فردی و تبدیل آن به دانش سازمانی فراهم میکند؛ همچنین به افراد کمک میکند تا این دانش سازمانی را به اشتراک گذاشته و به گونه ای بهکار گیرند که به بهبود عملکرد سازمانی بینجامد (در Dixon, 2000; O’Dell & Grayson, 1998; Ahmad Sharif, Mohammad Nazir et al., 2005).
«مدیریت دانش» فرایندی است که با به کارگیری آن، سازمان بر اساس دانش و یا سرمایه فکری خود به تولید ثروت می پردازد (نوناکا و تاکه اوچی، 1385). به صورت بسیار ساده، مدیریت دانش فرایندی است که طی آن سازمان به ایجاد ارزش از داراییهای فکری و دانش محور می پردازد. مدیریت دانش مجموعه فرایندهایی است که باعث ایجاد و اشاعه دانش در سازمان شده، دستیابی به اهداف و مأموریتهای آن را تسهیل میکند (تاونلی، 1380). مدیران موفق همواره از داراییهای فکری موجود در سازمان خود استفاده کرده و به آن پی برده اند، اما اغلب این فعالیتها به صورت غیرنظام مند و ساختارنیافته انجام گرفته است، به نحوی که مدیران از میزان انتشار و گسترش دانش کسب شده در سطح سازمان اطمینان ندارند. تخمین زده میشود 85% داراییهای دانش سازمان به جای ذخیره سازی در پایگاههای داده، در پست الکترونیکی، فایلهای Word و در فایلهای ارائه گزارشها، فعالیتها و سخنرانیها جای گرفته است (Bolloju, Khalifa & Turban, 2002).
تعریفهای زیادی از مدیریت دانش ارائه شده است که بیشتر آنها بر ارزشهای یاد شده از مدیریت دانش تکیه دارند. در این پژوهش تعریف ارائه شده از سوی سازمان همکاری و توسعه اقتصادی[5][8] مورد توجه قرار گرفته است. به نظر می رسد این تعریف به صورت خلاصه، مفاهیم اصلی موجود را دربرگرفته است. طبق آن، مدیریت دانش به مجموعهای از فعالیتهای سازمانی گفته میشود که در راستای خلق، کسب و توزیع دانستهها و ارتقای به اشتراک گذاری دانش در داخل سازمان و محیط پیرامون آن، انجام میشود (OECD, 2003). بدین ترتیب، با پذیرفته شدن دانش به عنوان یک منبع راهبردی برای سازمانها و اهمیت آن در میزان توانایی و پایداری سازمان در فضای رقابتی، نیاز مبرمی به ایجاد روشهای تولید، اشتراک و بهکارگیری دانش در سازمانها به وجود آمده است. در این میان، این پژوهش به اشتراک دانش، که از عناصر اصلی مدیریت دانش میباشد، توجه دارد.
اشتراک دانش در سازمانها
چنانکه اشاره شد، امروزه دانش سازمانی به عنوان یک منبع ناملموس بسیار ارزشمند برای کسب برتری رقابتی شناخته شده است. سازمانها به مدیریت چنین دارایی نامحسوسی جهت به دست آوردن و حفظ مزیت رقابتی سازمانی توجه بسیاری داشته اند (Gao, 2004؛ Hansen, Nohria & Tierney,1999). یکی از عوامل کلیدی و مهم در مدیریت دانش، توانایی سازمانها در انتقال و به اشترک گذاری دانش شناخته شده است ( Zhang & Faerman, 2004 ; Sundaresan & Zhang , 2004 ; Kim & Lee, 2005; Chaudhry, 2005; Zhang, Faerman & Cresswell, 2006). «بیراد و همکارانش»[6][9] (2005) معتقدند هنگامی که دانش گردآوری شده توسط یک فرد، گروه یا اداره با دیگر کارکنان به اشتراک گذارده شود، به دانش سازمانی تبدیل میشود. آنها اشتراک دانش را پیوند میان مدیریت دانش و خلاقیت و نوآوری در سازمان میدانند. بدین ترتیب، اشتراک دانش در سازمان، به تولید دانش جدید منجر میشود (Chua & Polytechnic, 2001) و در نهایت بهبود و اثربخشی عملکرد سازمانی را درپی خواهد داشت (Kim & Lee, 2005).
بیشتر محققان و پژوهشگران دریافتهاند، اشتراک و انتقال دانش بخصوص در عصر جاری که سازمانها باید به گونه ای مستمر یادبگیرند و خلّاق باشند تا در فضای رقابتی باقی بمانند، بسیار اهمیت دارد (Joshi & Nissen, 2005). «ساندارسان و زنگ»[7][10] (2004) مدعیاند فعالیتهای اشتراک دانش و یادگیری در میان کارکنان یک سازمان موجب تسهیل اجرای فرایند مدیریت دانش در آن سازمان میشود. بدون اشتراک دانش، مدیریت دانش اثربخش نخواهد بود و سازمان به گونهای تدریجی قدرت رقابتی خود را از دست خواهد داد. نتایج تحقیقی که گزارش آن در Financial Times منعکس شد (Murray,1999 در Gao, 2004) نیز آشکار کرد 94% کارکنان سازمانهای چندملیتی در اروپا معتقدند پیشبرد موفق مدیریت دانش مستلزم این است که کارکنان آنچه را میدانند با دیگران در سازمان به اشتراک بگذارند.
دانلود جزوه خواص اعمال حساب در ریاضی جزوه ای در رابطه با خواص اعمال در حساب
مقاله تاثیر تکلیف شبانه بر روی کودک با فرمت word در 117 صفحه تهیه شده و در زمینه رشته های روانشناسی و علوم تربیتی مورد کاربرد است.
فهرست مطالب
عنوان
فصل اول
مقدمه
بیان مسئله
ضرورت و اهمیت پژوهش
متغیرهای پژوهش
تعریف عملیاتی متغیرها
فرضیه های تحقیق
فصل دوم
مقدمه
قوانین یادگیری از نظر روانشناسان
تاثیر تکلیف در یادگیری
آیا تکلیف شب یک ضرورت تربیتی است؟
ملاک های تعیین تکلیف شب
تناسب نوع تکلیف با نوع درس
جایگاه تکلیف
تصحیح تکلیف
تشریح اهداف تکلیف
فواید و مضرات تکلیف
اهداف تکلیف
انواع تکلیف
حجم تکلیف
رابطه تکلیف با میزان هوش و استعداد دانش آموزان و پیشرفت تحصیلی آنها
تاریخچه تکلیف شب در جهان
تکلیف شب به عنوان یک تجربه یادگیری
اثرات تکلیف شب
نظریات مختلف درباره تکلیف شب
تاریخچه تکلیف شب
تحقیقات انجام شده در ایران
فصل سوم
روش تحقیق
نوع تحقیق
جامعه آماری
نمونه آماری
روش نمونه گیری
ابزار تحقیق
روش تجزیه و تحلیل اطلاعات
فصل چهارم
الف- آمار توصیفی
مقدمه و بیان افراد نمونه آماری بر اساس مدرک سابقه، جنسیت و منطقه جغرافیایی
بیان فرضیه ها و سوالات مربوط به آن
سوالات پرسشنامه و جداول مربوط به فرضیه شماره یک
سوالات پرسشنامه و جداول مربوط به فرضیه شماره دو
سوالات پرسشنامه و جداول مربوط به فرضیه شماره سه
سوالات پرسشنامه و جداول مربوط به فرضیه شماره چهار
سوالات پرسشنامه و جداول مربوط به فرضیه شماره پنج
سوالات پرسشنامه و جداول مربوط به فرضیه شماره شش
سوالات پرسشنامه و جداول مربوط به فرضیه شماره هفت
تجزیه و تحلیل و بیان روش مقایسه ای ارائه تکلیف شب سنتی و فعال
آمار استنباطی
بحث و نتیجه گیری
فصل پنجم
خلاصه پژوهش
عنوان و اهداف پژوهش
فرضیه های پژوهش
نوع پژوهش
پیشنهادات
محدودیت ها و موانع
پیوست ها
منابع و مأخذ
فهرست جداول
نمونه فرم پرسشنامه
مقاله تاثیر آموزش پیش دبستانی بر روی پیشرفت تحصیلی دانش آموزان تهیه شده در قالب فایل word و دارای 47 صفحه
اهمیت آموزش در دوران کودکی از دو جنبه مورد نظر است یکی حساسیت و سهولت اثر پذیری کودکان از محیط های آموزشی و دیگری دوام تاثیرات عمیق یادگیری ها در این دوران .
و اهمیت این نوع آموزش در دوران اولیه کودکی به حدی محسوس و شایان توجه است که در آیات ، احادیث ، پژوهشهای علمی و برنامه های آموزشی مراکز پیش دبستانی کاملاً هویدا است و جان آموس کمینوس معتقد است که آموزش و پرورش در سالهای اولیه کودکی به بهترین وجه صورت می گیرد و تنها در صورت برخورداری از چنین آموزشی ، موقعیت های بعدی امکان پذیر است .
از آنجا که بین رشد هوشی و تجارب اولیه کودکان رابطه وجود دارد مثلاً بنجامین بلوم معتقد است که حدود 50% از رشد هوشی بین زمان تولد تا 4 سالگی ، حدود 30% ، بین سنین 4 تا 8 سالگی و 20% باقی مانده بین 8 تا 17 سالگی شکل می گیرد و لذا بایستی به دوران کودکی توجه خاص مبذول داشت پرواضح است که وجود مراکزی برای آموزش در سنین اولیه 6-3 سالگی با توجه به اهمیت آن در مراحل بعدی آموزش ضروری است و برطرف نمودن نیازهای فردی کودکان نیز از نقطه نظر حسی ، حرکتی ، عقلی ، اجتماعی وجود این مراحل را الزامی می کند .
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 62
فهرست و توضیحات:
مقدمه
فصل اول:تفکر جامعه شناسی آلمان
فصل دوم:تاریخچه مکتب فرانکفورت
فصل سوم:یورگن هابرماس
1-3-زندگینامه
2-3-اندیشه هابرماس
فصل چهارم:هابرماس در مقابل اثبات گرایی
1-4-مکتب اثبات گرایی
2-4-انتقاد از اثباتگرایی
3-4-دفاع هانس آلبرت
4-4-پاسخ هابرماس
فصل پنجم:هابرماس و جنبش دانشجویی
1-5-عوامل تشکیل جنبش دانشجویی
2-5-جنبش در نگاه هابرماس
3-5-اظهارات دوتچکه
4-5-انتقاد بر هابرماس
فصل ششم:هابرماس و سیستم
1-6-نظریه سیستم
2-6-انتقاد بر نظریه سیستم
3-6-پاسخ لومان به هابرماس
فصل هفتم:هابرماس و مارکسیسم
1-7-بازسازی ماتریالیسم تاریخی
2-7-نقد نظریه تکامل مارکس
فصل هشتم:نتیجه گیری
منابع و مآخذ
مقدمه:
در هر زمانی، جامعه شناسی خاصی شکل گرفته است که یا جمع گرا بوده، مثل نظریات دورکیم و یا فردگرا مثل اسپنسر، و یا بر تسلط ساختار وهنجار، تأکید میکردند، مانند پارسونز. آنچه مشخص است، هر گروه، ضمن بررسی یک بعد، ابعاد دیگر را فراموش کرده است. اما در عصر حاضر،تلفیق ابعاد مطرح است . از جمله:تلفیق فرهنگ و عاملیت، توسط مارگارت آرچر، جامعه شناسی چند بعدی جفری الگزندر، تلفیق کنش با نظام، توسط یورگن هابرماس که عضو برجستهای از مکتب فرانکفورت میباشد.
مکتب فرانکفورت، مکتبی انتقادی است، که در آلمان، پایه ریزی و تشکیل شد. مبنای اندیشه این مکتب بر اساس نقد و بررسی نظریات متفاوت، شکل گرفت. آن بر سرمایهداری ، اثباتگرایی، مارکسیسم و حتی خود جامعه شناسی هم ایراداتی وارد کرده است. در ضمن، بعضی از عناصر فراموش شده، مثل دیالکتیک و ذهن گرایی را دوباره مطرح نموده است . هابرماس اگرچه وارث این مکتب است، ولی در آن، تجدید نظرهایی را اعمال نموده ، وی از اندیشه های مارکس شروع کرد، تا به کنش ارتباطی رسید. او با انتقادات مختلف، نظرات خود را بسط داده است. وی نظریه اثباتی، جزمگرایی مارکسیسم، ایدئولوژی گادامر، نظریه سیستم پارسونز، جنبش دانشجویی و جوامع مدرن را مورد انتقاد قرار داده است. هابرماس، نقش بسزایی در جامعه شناسی آلمان ومکتب فرانکفورت و بقای آن داشته است. گرچه بینش انتقادی او، موجب شده که بعضی از فعالیت ها و اقدامات وی را نادیده گیرند.
تحقیق انجام شده، به حول تفکر انتقادی هابرماس میچرخد و از انتقادات او، نقد اثباتگرایی، مارکسیسم، جنبش دانشجویی و نظریه سیستم را برگزیده و به توصیف و تشریح آن، پرداخته است.
فصل اول : تفکر جامعه شناسی آلمان :
نویسندگان آلمانی عادت دارند، جامعه شناسان دایره المعارفی قرن 19، جامعه شناسان تحلیلی قرن 20 را از هم جدا کنند. عبارت دایره المعارفی به اثباتگرایان اطلاق میشود، از جمله اگوست کنت و دورکیم، اندیشه دورکیم . بدلیل واقعیت جوهری که برای جامعه قائل بود و مفهوم آگاهی جمعی(واجدان جمعی)، مشاجرات بسیاری را برانگیخت «اما بر عکس او، نظریه پردازان فردگرا، این مفهوم را ارایه میکنند که انسانها کارکرد جامعه خود را تأمین میکنند، اما جامعهای را که عضو عمل کننده آن هستند، نمیشناسند.(جامعه شناسی معاصر آلمان ص 6)
تا اواخر قرن 19، چندان اثری از جامعه شناسی در آلمان، به چشم نمیخورد. حقوقدانان و اقتصاد دانان با مسایل مطرح شده در جامعه شناسی، بطور حاشیهای رفتار میکردند. اما از آغاز قرن 20، بخصوص از جنگ جهانی اول به بعد، آلمانی ها کوشیدند تا علمیبنام جامعه شناسی را ایجاد کنند. جامعه شناسی از فرانسه و انگلستان به آلمان کشیده شد.
یکی از خصوصیات متمایز جامعه شناسی آلمان، گرایش فلسفی آن است.
«زومبارت، جامعه شناس غربی ، طبیعت گرایی را در مقابل روح گرایی آلمانی قرار میدهد»(جامعه شناسی معاصر آلمان ص 15)او عقیده دارد، که جوهر و اساس اندیشه آلمانی، قادر است تا پس از مرگ افراد هم باقی بماندو مارکسیسم ذرهای از روح آلمانی در خود ندارد. آنها تفاهم بکار گرفته شده را با شیوه علوم تجربی، مقایسه میکنند و جامعه شناسی را برابر با علم به قوانین میدانند. بر عکس آلمان ، جامعه شناسی فرانسوی، به تحصل گرایی تمایل دارد. آلمانی ها جامعه شناسی خود را، علم معرفتالنفس یا ذهن شناسی میدانند . بطور کلی جامعه شناسی آلمان به تفاهم گرایش دارد، که نماینده بارز آن را میتوان ماکس وبر دانست. اندیشه وبری، حتی بعد از مرگش، در سالهای بین دو جنگ جهانی، حاکم بود. «تمام آنها طرز فکر وبر را قبول دارند که یک رابطه آماری ، هر قدر هم قانع کننده باشد، برای ارضای کنجکاوی کافی نیست، ما میخواهیم پیوند میان انگیزه و کردار را که رفتار انسانها و در نتیجه خود رابطه آماری را تبیین میکند، بفهمیم»(جامعه شناسی معاصر آلمان ص 152)تفهیم، غالباً، آلمانی ها را از پژوهش قوانین معاف میدارد، آنها بدنبال تبدیل تاریخ به علم نیستندو علاوه بر تاثیر نهادهای اجتماعی ، کنش احتمالی افراد را در نظر دارند.
دومین خصوصیت جامعه شناسی آلمان، دغدغه های روشی، جستجوی بنیادی فلسفی و انگیزه خود شناسی است. بطوری که این تفکر بصورت یک بیماری ملّی، تجلی یافته است.(جامعه معاصر آلمان ص 159)بعنوان مثال، خود تحلیلی و خودشناسی به فهم و درک بیشتر علوم اجتماعی، کمک میکند و دوراندیشی فرد را تقویت میکند. از نظر جزموین، نگرانی روش، هیچ ثمری ندارد.
همین نگرش تفهمی، اساس نظرات وانتقادات اعضای مکتب فرانکفورت را پایه ریزی کرد.عقاید هابرماس و روشنفکران ، بیشتر در دوران نازی شکل گرفت، و با روی کار آمدن هیتلر، توسعه مکتب ها و تألیف ها ، با روش خشونت باری متوقف شد.