دانلود مقاله مولوی صنم پرست

دانلود مقاله مولوی صنم پرست

 

مشخصات این فایل
عنوان: مولوی صنم پرست
فرمت فایل :word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات : 38

این مقاله در مورد مولوی صنم پرست می باشد.

 

 مختصری از توضیحات مقاله مولوی صنم پرست

خورشید که سرچشمه مهراست ،« امیرعشق» است .اهل فارس بنا برابوریحان در آثار الباقیه ، به خورشید یا خویر ، « میر »   میگفته اند، که درواقع همان « مهر» است .« مهر» یا « میر»، چون نقش صنمی را بازی میکند ، که همه را سودائی خود میکند ، امیر یاشاه حقیقی است . هنوز درکردی « میر» به معنای « مهر » است . مولوی گوید :
بیا که « ساقی عشق» شراب  باره رسید                                          خبر ببر بر بیچارگان ، که چاره رسید
« امیر عشق » رسیده ، شرابخانه گشاد                                           شراب همچو عقیقش ، به  سنگ  خاره رسید
(ادامه دارد)

در برّندگی تیغ وشمشیر، و درُندگی شیر، ودر خدعه ومکر و حکمت ومصلحت ( که دراصطلاح –عقل - ، پیکر می یابد ) ، به هیچ روی، مهر، نیست ( تفاوت مفهوم خرد با عقل ) . این کار، واژگونه سازی فرهنگ ایرانست . این بود که پرتو آفتاب ، درفرهنگ ایران ، تابش آب بود ، « روشنی » ازآب بود .دراشعارمولوی، پرتو خورشید، جوی آب شمرده میشود . این تشبیه شاعرانه نیست ، بلکه گرفته ازتصاویر ِاسطوره های ایرانست . خوارزمیها به آفتاب « روجن» میگفته اند که همان « روشن » ما باشد .  « آب »، به همه افشره ها ...(ادامه دارد)

صـنـم ، همان« سـنم » و « سن» میباشد . افزودن ِ«پسوند» میم ، در زبانهای ایرانی ، متداول بوده است ، چناکه آب ، « اپم » هم نوشته میشده است ، اشه ، « اشم» میشده است+ بغ ، « بقم» گردیده است . در برهان قاطع ،  « سن » ، هم به پیچه  یا عشقه یا اشق پیچان گفته میشود، و هم  به « نیزه » . « نیزه » تحریف واژه اصلی « نی چه » هست . سن، نای است . در سانسکریت هم به معنای « نای توخالی » هست . کانا وکانیا ، به نی و به دوشیزه یا دختر هردو گفته میشده است . به دختر و زن ...(ادامه دارد)

مسئله بنیادی فرهنگ ما ، یافتن پیوند مولوی با فردوسی است
اینهمانی « صنم » درغزلیات مولوی ، با « ایرج » درشاهنامه فردوسی ، آفریننده ِ رستاخیز فرهنگ ایران در اصالتش هست . دربرهان قاطع دیده میشود که باربد، لحن یا دستانی را که برای روز نوزدهم  که روز« ارتا فرورد یا فروردین » است که همان « سیمرغ » باشد ، « کین ایرج » نامیده است. ُگلی که اینهمانی با سیمرغ یا فروردین دارد ، بوستان افروز نامیده میشود که نامهای فراوان دارد ، وازاین نامهایش میتوان بسیاری از پیوندهائی که قطع و حذف شده اند ، بازیافت . در صیدنه ابوریحان بیرونی درباره « بوستان افروز» میآید...(ادامه دارد)

ایرج ، که « خدای مهر» باشد ، و خودش ، مجموعه وخوشه همه جانهاست ، نمیتواند بپذیرد که جانی ، جان دیگر را بیازارد . خدا ، مهر به همه جانهاست ، چون خدا ، خوشه همه جانهاست ، جانان است . با این سخن ، مهر به جان ، فراسوی هرایمانی  و هر غایتی و هرحقی قرارمیگیرد . هیچکسی و هیچ مرجعی و قدرتی ، نمیتواند حقانیت به آزردن جانی بدهد . « مقدس بودن جان » درفرهنگ ایران ، «  الا بالحق ِ قرآن » را نمی پذیرد . حق به آزردن هیچ جانی، نیست . این اصل عشق ، این مهر به همه جانها ، این همبستگی با جان ِ همه انسانها ، همان صنم و بت مولوی است که درباره اش میسراید :
هرچند پرستیدن بت ، مایه کفرست                                    ما کافرعشقیم ، گرین بت  نپرستیم

 



خرید و دانلود دانلود مقاله مولوی صنم پرست


تحقیق در مورد شعر فارسی در قرن هفتم و هشتم

تحقیق در مورد شعر فارسی در قرن هفتم و هشتم

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
 
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
  
تعداد صفحه:21
 
فهرست:

وضع عمومی علم وادب در قرن هفتم و هشتم

شعر فارسی در قرن هفتم و هشتم

شعر فارسی در این دوره با شدتی بیش از پیش از بدبینی و ناخشنودی از اوضاع روزگار و ناپایداری جهان و دعوت خلق به ترک دنیا و زهد و نظایر این افکار مشحونست. علت آن هم آشکار می‏باشد و آن وضع سخت و دشواریست که با حمله مغول آغاز شده و با جور و ظلم عمال دوره آنان و با خونریزیها و بی‏ثباتی اوضاع در دوره فترت بعد از ایلخانان ادامه یافته و محیط اجتماعی ایران را با دشوارترین شرایطی مقرون ساخته بود. همین وضع مورث توجه شدید غالب شعرا به مسائل دینی و خیالات تند صوفیانه و درویشانه و گوشه‏گیری و در نتیجه تصورات باریک و دقیق نیز شده است.
در عصر مغول بر اثر انتشار بسیاری از مفاسد اخلاقی انتقادات اجتماعی به شدت رواج یافت. البته پیش از این تاریخ از این قبیل انتقادات در اشعار شعرا خاصه در شعرای قرن ششم که بر اثر تسلط ترکان و رواج بعضی مفاسد از اوضاع ناراضی بودند، نیز مشاهده می‏شود ولی در عهد مغول به همان نسبت که مفاسد اجتماعی رواج بیشتری یافت به همان درجه هم این انتقادات شدیدتر و سخت تر شد. از این انتقادات سخت در آثار سعدی خاصه گلستان و در هزلیات او و در جام جم اوحدی و د رغزلهای حافظ و آثار شعرای دیگر بسیار دیده می‏شود و از همه آنها مهمتر آثار شاعر و نویسنده خوش ذوق هوشیار «عبید ذاکانی قزوینی» است که آثار او نظماً و نثراً حاوی مسائل انتقادی تندیست که با لهجه ادبی بسیار دلچسب و شیرین بیان کرده و در این باب گوی سبقت از همه شاعران و نویسندگان فارسی زبان بوده است. حقاً هم هیچ دوره‏یی از ادوار مقدم بر او در ایران به نحوی که او می‏خواسته مانند عهد زندگی وی نمی‏توانست مضامینی بدان شیرینی و خوبی برای انتقادات اجتماعی او فراهم سازد.
در شعر قرن هفتم و هشتم قصیده به تدریج متروک می‏شد و به همان نسبت غزلهای عاشقانه لطیف جای آنرا می‏گرفت. منظومهای داستانی نو عرفانی زیاد سروده شد و همچنین منظومهایی که حاوی افکار اجتماعی و حکایات و قصص کوتاه باشد(مانند بوستان سعدی) در این دوره معمول گردید. داستانهای منظوم قرن هفتم و هشتم معمولاً به تقلید از نظامی شاعر مشهور پایان قرن ششم ساخته می‏شد و از بزرگترین مقلدان نظامی در این دوره امیر خسرو دهلوی و خواجوی کرمانی را می‏توان ذکر کرد....



خرید و دانلود تحقیق در مورد شعر فارسی در قرن هفتم و هشتم


دانلود مقاله دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی

دانلود مقاله دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی

 

مشخصات این فایل
عنوان:دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی
فرمت فایل :word (قابل ویرایش)
تعداد صفحات : 24

این مقاله در مورد دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی می باشد.

 

بخشی از تیترها به همراه مختصری از توضیحات هر تیتر از مقاله  دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی

 

شعر فارسى، به عنوان یکى از برجسته‏ ترین و گسترده ‏ترین آثار فرهنگِ بشرى، همواره موردِ ستایش آشنایانِ این وادى بوده است. این شعر، همان‏گونه که در حوزه مفاهیم و معانى ویژگیهایى دارد که آن را از شعر دیگر ملل امتیاز مى‏بخشد، در قلمرو ساخت و صورت هم از بعضى خصایص برخوردار است که در ادبیّات جهان، یا بى‏همانند است یا مواردِ مشابه بسیار کم دارد. مثلاً ردیف ـ با وُسعتى که در شعر فارسى دارد و با نقشِ خلاّقى که در تاریخِ شعرِ فارسى داشته است ـ در ادبیّات جهانى بى‏سابقه است. بعضى دیگر از خصایص شعر فارسى نیز مشابه اگر داشته باشد، بسیار اندک است......

یکى از مشکلاتى که مسأله تخلّص در شعرِ فارسى ایجاد کرده است تبدیل هویّت و یا جنسیّتِ بعضى مردان است به زن. مثلاً "مخفى" که تخلّص مردى است خراسانى با تخلّص مخفى و سرگذشت او معلوم، به اعتبارى که این تخلّص با زنان مناسب‏تر است و ضمناً زیب‏النسا بیگم هم بنام مخفى شهرت داشته، هویّتِ او را تبدیل به زن کرده است. یا در همین عصرِ اخیر "پرى بدخشى" که یکى از شاعران مردِ افغانستان است به صِرفِ اینکه در ایران "پرى" نام زنان است بعنوان یک شاعره معرفى شده است و این امر در موردِ نامهایى از قبیلِ "مینو" و "پروین" غالباً اتفاق افتاده است......

البته در مواردى هم این هم شعر گفتن و به نام دیگرى تخلّص کردن، از سرِ جعل و توطئه نبوده است. بوده‏اند شاعرانى که بر اثرِ دلبستگى به شخصیّتى خاص، شعرهایى با تخلّص به نام او سروده‏اند که مشهورترین نمونه‏اش در ادبیات ایران و جهان دیوان شمس تبریزى جلال‏الدین محمد بلخى است و آن بخشى از غزلهاى دیوان کبیر مولانا که بنام شمس تبریز و شمس‏الحق تبریز و امثالِ آن تخلّص دارد، نمونه‏هاى درخشانِ این گونه از شعر و تخلّص است. البته بسیارى از آن غزلها هم تخلّص خودِ مولانا را ـ که "خاموش" یا "خمش" است ـ دارد و چنان مى‏نماید که در ادوارِ بعد از مولانا، بعضى از عُشاقِ این دو بزرگ بعضى از "خَمُش"ها را نیز به نام "شمسُ الحق تبریز" در آورده‏اند،بى‏گمان دو عاملِ موسیقائى و معنى‏شناسى Semantics در انتخاب تخلّصها، سرنوشت‏ساز بوده‏اند. هجومِ شاعران به طرفِ کلماتى که داراىِ این دو ویژگى باشند، کار را به جایى کشانده که دیگر تخلّصِ بکرى در میان کلمات فارسى و عربىِ رایج و حتى گاه غیررایجِ در فارسى، نتوان یافت. حتى کلماتِ نادِر و بى‏تناسبى از نوعِ "آنف" هم (بمعنىِ کلّه‏شق، یا رام. البته معانى دیگرى هم دارد) بى‏صاحب نمانده‏اند.....

تا اینجا بحثِ ما بر سرِ مقدماتِ این موضوع بود، یعنى نقشِ تخلّص در شعر فارسى و بحث درباره چشم‏اندازهاى آن و نیز مشکلِ اصلى محدودیّتِ دایره انتخاب از یک سوى و از سوى دیگر افزونىِ طلبِ شاعران براى بدست آوردنِ تخلّص؛ یعنى مقدّمه‏اى که از ذى‏المقدمه بیشتر شد. امّا پرسش اصلى، یعنى ذى‏المقدمه، همچنان ناگفته ماند و آن عبارت بود از بحث درباره علّتِ غلبه "عنصر غم و رنج و درماندگى و بدبختى" که بار معنائىِ اعمّ اغلبِ این تخلّصهاست......

از حمله مغول به بعد، هر چه حوزه تاریخىِ و جغرافیائىِ شعر فارسى گسترش مى‏یابد، این بارِ این بارِ معنائىِ غم و رنج و محرومیّت بیشتر واردِ تخلّصهاى شعر فارسى مى‏شود. اگر تمامىِ این امر، نشأت گرفته از حمله تاتار و تیمور نباشد، بى‏گمان عاملِ ورودِ شعر فارسى به سرزمینِ هند را نباید از یاد برد زیرا هندیان در ذاتِ خود مردمى غم‏پرست و خودآزار بوده‏اند و این را از همان نخستین اطلاعاتى که مسلمانان از حیات اجتماعى و فرهنگى ایشان در کتابهاى خویش منعکس کرده‏اند، به خوبى مى‏توان دریافت: مُطَهَّرینِ طاهرِ مقدسى که کتاب خویش را در 355 هجرى نوشته در ذکرِ شرایعِ هند مى‏گوید: "در یادْکردِ آتش زدنِ پیکرها و رها کردنِ آنها در آتش: ایشان معتقدند که این کار مایه آزادى و رهائى است به سوىِ زندگىِ جاودانه در بهشت.....

 

 

 



 



خرید و دانلود دانلود مقاله دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی