تحقیق درباره بررسی فلسفه خاص اسلام درباره حقوق خانوادگی

تحقیق درباره بررسی فلسفه خاص اسلام درباره حقوق خانوادگی

فرمت فایل : word (قابل ویرایش) تعداد صفحات : 13 صفحه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مقدمه :

اسلام در مورد حقوق خانوادگی زن و مرد فلسفه خاصی دارد که با آنچه در چهارده قرن پیش می‏گذشته و با آنچه در جهان امروز می‏گذرد مغایرت دارد.اسلام برای زن و مرد در همه موارد یک نوع حقوق و یک نوع وظیفه و یک نوع مجازات قائل نشده است;پاره‏ای از حقوق و تکالیف و مجازاتها را برای مرد مناسبتر دانسته و پاره‏ای از آنها را برای زن،و در نتیجه در مواردی برای زن و مرد وضع مشابه و در موارد دیگر وضع نامشابهی در نظر گرفته است.

چرا؟روی چه حسابی؟آیا بدان جهت است که اسلام نیز مانند بسیاری از مکتبهای دیگر نظریات تحقیر آمیزی نسبت‏به زن داشته و زن را جنس پست‏تر می‏شمرده است و یا علت و فلسفه دیگری دارد؟

مکرر در نطقها و سخنرانیها و نوشته‏های پیروان سیستمهای غربی شنیده و خوانده‏اید که مقررات اسلامی را در مورد مهر و نفقه و طلاق و تعدد زوجات و امثال اینها به عنوان تحقیر و توهینی نسبت‏به جنس زن یاد کرده‏اند;چنین وانمود می‏کنند که این امور هیچ دلیلی ندارد جز اینکه فقط جانب مرد رعایت‏شده است.

می‏گویند تمام مقررات و قوانین جهان قبل از قرن بیستم بر این پایه است که مرد جنسا شریفتر از زن است و زن برای استفاده و استمتاع مرد آفریده شده است،حقوق اسلامی نیز بر محور مصالح و منافع مرد دور می‏زند.

می‏گویند اسلام دین مردان است و زن را انسان تمام عیار نشناخته و برای او حقوقی که برای یک انسان لازم است وضع نکرده است.اگر اسلام زن را انسان تمام عیار می‏دانست تعدد زوجات را تجویز نمی‏کرد،حق طلاق را به مرد نمی‏داد، شهادت دو زن را با یک مرد برابر نمی‏کرد،ریاست‏خانواده را به شوهر نمی‏داد،ارث زن را مساوی با نصف ارث مرد نمی‏کرد،برای زن قیمت‏به نام مهر قائل نمی‏شد،به زن استقلال اقتصادی و اجتماعی می‏داد و او را جیره‏خوار و واجب النفقه مرد قرار نمی‏داد. اینها می‏رساند که اسلام نسبت‏به زن نظریات تحقیر آمیزی داشته است و او را وسیله و مقدمه برای مرد می‏دانسته است.می‏گویند اسلام با اینکه دین مساوات است و اصل مساوات را در جاهای دیگر رعایت کرده است،در مورد زن و مرد رعایت نکرده است.



خرید و دانلود تحقیق درباره بررسی فلسفه خاص اسلام درباره حقوق خانوادگی


دانلود مقاله فلسفه هگل و ارسطو

دانلود مقاله فلسفه هگل و ارسطو

 

مشخصات این فایل
عنوان: فلسفه هگل و ارسطو
فرمت فایل :word(قابل ویرایش)
تعداد صفحات : 15

این مقاله در مورد فلسفه هگل و ارسطو می باشد.

بخشی از تیترها به همراه مختصری از توضیحات هر تیتر از مقاله فلسفه هگل و ارسطو

از جمله آثاری که هگل در جوانی تحت تاثیر کانت و مسیحیت نوشت:
سیستم آداب و رسوم، رابطه میان دین عقلی و دین پوزیوتیستی، زندگی مسیح، و سیستم سیاره ها هستند. و از جمله آثار نبوغ آمیز سالهای بلوغ او: کتاب سه جلدی علم و منطق، فرق بین سیستم فلسفی فیشته و شیلینگ، دائره المعارف علوم فلسفی به طور مختصر، اصول فلسفه حقوق.....

تقسیمات دستگاه فلسفی هگل:
دستگاه فلسفی هگل دارای سه بخش است: 1- منطق 2- فلسفه طبیعت 3- فلسفه روح. هر یک از این سه بخش، یعنی منطق و طبیعت و روح، یک سه پایه را تشکیل می دهد. فلسفه هگل جلد 1 کتاب اول فصفل سوم ، تقسیمات دستگاه صفحه 156 منطق هگل، مثال را بدان گونه که در نفس خویش هست بررسی می کند. این، برنهاد است. طبیعت عبارت است از مثال در حال غیریت یا جز خودی که ضد مثال بنفسه است. این برابر نهاد است. و سرانجام روح....

فلسفه ارسطو:
در فلسفه ارسطو در این که همه افراد طبیعت تغییر می پذیرد بحثی نیست. سخن در این است که چه تغییراتی تدریجی و زمانی است و چه تغییراتی دفعی و آنی. تغییرات تدریجی در این فلسفه به نام ( حرکت) نامیده می شود و تغییرات دفعی به نام ( کون و فساد) یعنی به وجود آمدن دفعی به نام ( کون) خوانده می شود و فانی شدن دفعی به نام ( فشاد) ، و چون از نظر ارسطو و پیروان....

علل چهارگانه ارسطو:
چنان که می دانیم ارسطو به علل چهارگانه قائل است، مدعی است هر موجود طبیعی ناشی از چهار عامل است؛ فاعل، ماده، صورت، عنایت. درباره علل چهارگانه ارسطویی سخنان زیادی هست مخصوصاً درباره علت غایی و در اینجا راه الهیون از مادیون جدا می شود.بوعلی می گوید: « بحث در عنایات عالی ترین بخش فلسفه است».علل چهار گانه ارسطو چنین است....

 



خرید و دانلود دانلود مقاله فلسفه هگل و ارسطو


تحقیق مُثُل افلاطون

تحقیق مُثُل افلاطون

لینک پرداخت و دانلود "پایین مطلب:
فرمت فایل: word (قابل ویرایش)
تعداد صفحه: 14
فهرست مطالب:

 

مقدمه:

 تحلیل مقابله ای جهان

مُثُل افلاطون و رویکرد استراتژیک

تحلیل مقابله ای جهان پدیدار 

رویکرد اجرایی

نتیجه گیری:

 

قسمتی از متن:

 

برای فلسفه، روزگار درخشانی بود آنگاه که همانند سیمرغ همه مناطق علوم را زیر پر داشت و پرچمدار همه پیشرفت های عقلی وعلمی به شمار می رفت. در این دوران چه مردان توانمندی چون سقراط درباره فلسفه و حقیقت و حکمت جانسپاری می کردند. در آن روزگار فلسفه همواره خود را به خطر می افکند تا در پرتو رنگارنگ خود، تمام عرصه ها را گرمی و روشنی بخشد.

 اما در عصر ما چنین نیست چرا فرزند او یعنی علوم دارایی او را میان خود تقسیم کرده اند و خود او را با ناسپاسی و خشونتی جانفرساتر از بادهای سخت زمستانی از در بیرون رانده اند، همچنانکه فرزندان لیرشاه با او کردند (ویل دورانت،  لذات فلسفه،  مترجم عباس زریاب ).

درواقع مملکت فلسفه دچار فروپاسی و تجزیه گردید که نتیجه آن ایجاد ملوک طوایفی، و منطقه های جدا از هم می باشد.

 چرا این اتفاق افتاد؟ شاید هم علت عزلت گزینی فلسفه این باشد که دیگر آن روح خطرجویی و ماجراجویی سفر به دنیاهای ناشناس را از دست داده و مانند بانوی حصاری در کاخی بلند و دور از  هیاهوی زندگی و در پس کوههای مابعداطبیعه  در حصاری نشسته و از زندگی این جهان دوری را برگزیده است.

 اما با تجزیه و فروپاشی مملکت فلسفه چه بر سر علوم آمد؟ تغییرات عمیق و شگرفی در علوم پدید آمد براساس رویکرد« تجزیه گرایی» یک بینش مکانیستی حاکم شد که دراین رویکرد کلیه امور و پدیده های جهان بعنوان دستگاهی ماشینی نگریسته می شد که برای درک کل دستگاه می بایست کلیه اجزاء و عناصر آن جداجدا مورد مطالعه قرار گیرد. بنابراین بر اساس مکتب تجزیه گرایی، تقسیم هر امر یا پدیده به اجزاء مختلف و بررسی جداگانه این اجزاء و عناصر را تنها شیوه مطلوب علمی در رابطه با درک و شناخت همه امور موجود می پنداشت سهولت کاربرد این روش چه بسا نوعی ساده انگاری را ترویج می نمود.

 بر همین اساس رویکردهای استقرایی، وجزنگری حاکم می شد و نتیجه تجزیه گرایی و ساده انگاری، هرج و مرج و آشفتگی بود، گویی زندگی مانندشن های بهم فشرده است که خرد می شود نتیجه دیگر این است که  فرهنگ عصر ما سطحی شده است زیرا به لحاظ ماشین توانگر و به لحاظ غایات و مقاصد فقیر می باشد گویی جهان درحالت درهم و برهم و قطعه قطعه شدن است و همه چیز با شتاب و تغییر از نوع هراکلیتوسی است ولی ما در میان امواج هیج لنگرگاه و استقرار پارمیندسی را نمی یابیم.

 بی گمان ابزارهای تجسس جزءنگری علوم نتوانسته آن وحدت از دست رفته را احیاء نماید و عکس العمل های آشفته و جدا از هم علوم جایگزین خوبی برای راهبری آگاهانه محسوب نمی شود.

 تنها راه نجات جهان امروز رهایی از قید وبند آشفتگی، کثرت و جزء نگری و در نظر آوردن کل می باشد. همه اجزاء می بایست در پرتو کل نگریسته شوند و نگرش فلسفی یعنی دورنمای کل و نظم موزون بین کلیات، غایات و محسوسات می بایست به معرکه های زندگی کشیده شود.

 در بُعد مدیریت نیز همه تحولات کسب و کار از قبیل جهانی سازی، انتقال جامعه صنعتی به اطلاعاتی، تحول اقتصاد ملی به اقتصاد جهانی، تمرکززدایی و ...... لازم است تا در دورنمای کل نگریسته شود.



خرید و دانلود تحقیق مُثُل افلاطون


تحقیق درآمدی به فلسفه

تحقیق درآمدی به فلسفه

لینک پرداخت و دانلود "پایین مطلب:
فرمت فایل: word (قابل ویرایش)
تعداد صفحه: 21
فهرست مطالب:

 

درآمدی به فلسفه

ارسطو

 

قسمتی از متن:

 

درآمدی به فلسفه

ص28 تا سر سگداران

ارسطو(322-384 پیش از میلاد)

ارسطو در سال 384 پیش از میلاد در استاگیروس از شهرهای یونان به دنیا آمد. در هفده سالگی به آتن رفت و به شاگردی آکادمی افلاطون پذیرفته شد وتا زمان مرگ استاد یعنی بیست سال تمام در آکادمی ماند. پس از مرگ افلاطون، چند گاهی به سفر پرداخت و چند سالی به معلمی اسکندر مقدونی که در آن هنگام جوانی 13 ساله بود گماشته شد. ارسطو در سال 335 به آتن بازگشت و آموزشگاهی در محلی به نام لوکیون بنیان نهاد. در سال 323 اسکندر مرد و ارسطو پس از شورش آتنی ها  برضد بیگانگان ، به شهر کالکیس گریخت و یک سال پس از ان یعنی در سال 322 در 62 سالگی در گذشت.

افلاطون همان راهی را که سقراط گشوده بود پی گرفته اندیشه استاد را به اوج رسانده بود. ولی کار ارسطو با تحلیل و حتی کالبد شکافی فلسفه زنده و سرشار افلاطون آغاز شد و ارسطو از این راه یعنی تحلیل و سنجش منطقی فلسفه افلاطون و فیلسوفان پیش از او، به اندیشه های خاص خود رسید.

در فلسفه افلاطون ، اندیشه های گوناگون چون بخش های یک کل یگانه، به یکدیگر پیوند می یابند چنانکه برای نمونه کتاب پولیتیا همه گونه موضوع های فلسفی از اخلاق و آیین کشورداری گرفته تا متافیزیک و دانش شناسی را چون اندام های یک کل زنده بررسی می کند. ولی ارسطو که همواره در پی تحلیل است، بخش های گوناگون را از یکدیگر جدا کرده ، به بررسی جداگانه آنها می پردازند. در باره اخلاق نیز چنین است. در این زمینه، سه کتاب به او نسبت داده شده که پژوهندگان، یکی از آنها یعنی «اخلاق نیکوماک» را از خود او می دانند و درباره دو کتاب دیگر، گمان بر این است که از شاگردان اوست.

در آغاز «اخلاق نیکوماک » ارسطو می گوید هر کاری برای دستیابی به مقصودی است. ولی ازآنجا که کارها و مقاصد بسیارند و گوناگون، باید این نکته سنجیده شود که برترین مقصد یعنی آنچه وسیله دستیابی به مقصد دیگر نیست بلکه مقصد و مقصود به خودی خود است، کدام است. شناختن این برترین مقصد یعنی آنچه به خودی خود نیک است، برای آدمی ، به همان اندازه اهمیت دارد که تشخیص نشانه و هدف، برای تیر انداز.

ارسطو این مقصد نهایی را همانا نیکبختی می داند زیرا نیک بختی است که مقصد همه کوشش های آدمی است و هیچگاه وسیله دستیابی به چیزی دیگر نیست. « نیکبختی، چیزی است غائی، خود –بسنده، و مقصود هرگونه کرداری است.»

ارسطو در بررسی مفهوم نیک بختی به سنجش آنچه نیک شمرده می شود پرداخته، می گوید آنچه نیک می نامیم، یا وابسته به تن است (مانند تندرستی)، یا وابسته به روان است (مانند دانش و هنر) ، ویا بیرون از این دو است (مانند هر گونه دارایی) ، اما از این سه ، آنچه براستی نیک است همانا وابسته به روان است زیرا آن دو قسم دیگر اگر چه می توانند برای یک زندگانی همراه با نیک بختی سودمند باشند، نمی توانند غایت حقیقی و مقصد زندگانی شمرده شوند.



خرید و دانلود تحقیق درآمدی به فلسفه