مقاله کامل در مورد ناتوانی یادگیری

مقاله کامل در مورد ناتوانی یادگیری

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 86

 

مقدمه:

چه بسیارند کودکانی که تنها به دلیل داشتن ضعف خاص در دیکته، حساب یا روخوانی علی‌رغم داشتن هوش عادی، توانایی جسمی خوب و روانی سالم به دلیل شکستهای پی درپی تحصیلی برای همیشه با دنیای کتاب، مشق و مدرسه خداحافظی کرده‌اند. چه بسیارند استعدادهایی که بدین سان نشکفته پرپر گشته و می‌شوند و چه بسیارند زیانهایی که جامعة ما از این راه متحمل می‌گردد.

ناتوانیهای یادگیری مقولة خاص دیگری است که درحیطة کودکان استثنایی قرار دارد و درصد چشمگیری از کودکان را در بر می‌گیرد. ناتوانیهای یادگیری، نارساییهای یادگیری خاصی است که در صورت عدم شناسایی آن معمولاً تحقیرها، توهینها، مقایسه‌های نابجای خردکننده وشکستهای تحصیلی پی در پی را به بار می‌آورد. میلیونها کودک در سراسر جهان به اختلالات یادگیری مبتلا هستند. آنان علی‌رغم رشد جسمی،‌ذهنی، زبانی، اجتماعی، اخلاقی و عاطفی طبیعی هنگامی که به سنین مدرسه می‌رسند با مشکلاتی ویژه روبرو می‌گردند که عرصه را بر آنها تنگ می‌کند. اشکال بزرگ این اختلال آن است که بر خلاف نابینایی ، ناشنوایی، سرآمدی، ناسازگاری و معلولیتهای جسمی که تشخیص آن در سنین پیش‌دبستانی به آسانی امکانپذیر است،‌براحتی نمی‌توان آن را در سنین پیش‌دبستانی تشخیص داد. کودک مبتلا به اختلال یادگیری خود نیز از این که نمی‌تواند در انجام تکالیف تحصیلی همانند دیگر همسالانش موفق باشد،‌رنج می‌برد. او نیز همانند دیگر کودکان تصویری توانا و مثبت از خود ساخته است که به دلیل این اختلال و رویارویی پی در پی با ناکامیهای اصلی، فرعی تحصیلی این تصویر خدشه‌دار می‌شود واحساس حقارت درونی جایگزین آن می‌گردد[1].

مسئله ناتوانیهای خاص یادگیری اخیراً به طور چشمگیری توسعه پیدا کرده و توجه متخصصان و دست اندرکاران مسائل آموزش کودکان را بیش از پیش به خود جلب نموده است، درکنار کودکان ناشنوا، نابینا و عقب‌مانده ذهنی کودکانی هستند که بدون اینکه ناشنوا باشند کلمات را درک نمی‌کنند و بعضی دیگر با اینکه نابینا نیستند اما آنچه را که می‌بینند درک نمی‌کنند. و گروهی دیگر از کودکان علیرغم آنکه از نظر ذهنی عقب مانده نبوده و همانند سایر همسالان خود هستند با روشهای معمول آموزشی قادر به یادگیری مفاهیم نمی‌باشند. معلمان مدارس استثنایی بسیار با این کودکان برخورد داشته‌اند. که به علت ناتوانیهای خاص در یادگیری خواندن، صحبت‌کردن ، هجی‌کردن، نوشتن وحساب کردن و... در این مدارس آموزش می‌بینند.               

تاریخچه و تعریف و فراوانی

تاریخچه:

متأسفانه تاریخچة آموزش کودکان مبتلا به ناتوانیهای خاص یادگیری بسیار کوتاه است. تا سال 1960 مشکل این کودکان تقریباً شناخته نشده بود. در این سال تلاشهایی وسیع آغاز شد و نظریات متفاوتی عنوان گردید، دسته‌ای ناتوانیهای خاص یادگیری را معلول تنبلی کودکان خواندند، دسته‌ای دیگر وجود ضایعة مغزی را علت این عارضه تلقی کردند. گروهی معلولیت ادراکی و گروه دیگر اختلالات عصبی را علت ناتوانی یادگیری می‌شناختند. آشفتگی و سردرگمی موجود چندان هم بی‌علت نبود. اصولاً شناخت کودکان مبتلا به ناتوانی‌های خاص یادگیری، مستلزم گذشت زمان بود. گذشت زمانی که موجبات به هم رسیدن علوم متفاوتی چون پزشکی، علوم تربیتی، روان‌شناسی، توانبخشی و ... درگره‌گاه واحدی به نام اختلال یادگیری را فراهم کرد. در این میان پزشکی نخستین رشته‌ای بود که به تشخیص دانش آموزان دارای مشکلات یادگیری توجه کرد. پس از آن روانشناسان به مطالعة خصوصیات این دانش آموزان پرداختند. با این وجود تا اوایل دهة 1960 کاری که در خور توجه باشد انجام نگرفته بود، به همین علت در این دهه، علمای تعلیم و تربیت نیز به جریان مذکور پیوستند و برای حل این مشکل پیشقدم گشتند.

در سال 1896 پزشکی انگلیسی به نام مورگان وضعیتی را گزارش کرد که آن راکوری لغات می‌نامید. حالتی که ناتوانی در خواندن کلمات از آن تعبیر می‌شد. چند سال پس از آن یعنی در سال 1920 این مورد جای خود را به  عنوان مفهومی در مطالعات علمی بازکرد.

در سال 1930 عصب آسیب‌شناسی به نام اُرتون[2]  رابطة میان غلبه مغز و اختلالات تکاملی زبان را مورد مطالعه قرار داد. در سال 1947 اشتراوش[3]  و لتی‌نین [4] کتاب «آسیب‌شناسی روانی و تربیت کودک معلول مغز» را منتشر کردند که بر پایة آن ناتوانیهای یادگیری ناشی از ضایعات مغزی قلمداد می‌شوند.

از سال 1948 به بعد تلاشهایی شکل یافته‌تر در این زمینه آغاز شد که به طور عمده مربوط به تلاش برای کشف حدود و علل متفاوت ناتوانیهای یادگیری بود. این تلاشها ادامه یافت و به پدید آمدن گروههای محلی و سازمان‌های ایالتی متفاوتی انجامید که در سال 1963 با برگزاری یک کنفرانس ملی به رهبری ساموئل کرک[5]  در شیکاگو اقدام به ایجاد و سازماندهی یک مؤسسه ملی کردند. در همین سال کرک طی سخنانی در این کنفرانس گفت: موضوع بحث ما در این جا کودکانی هستند که یا به جهت سبب‌شناسی ( برای مثال نقص کار مغز ، نقص جزئی در کار مغز یا اختلال عصبی – روانی) ، یا به سبب جلوه‌های رفتاریشان (برای مثال، اختلالهای ادراکی، فعالیت‌های حرکتی بیش از حد، نارساخوانی یادیس لکسی) نامی بر آنها نهاده شده است» کرک در اظهارات خود پیشنهاد کرد که برای پرهیز از معمای پیچیدة کار ناقص مغز،‌از اصلاح «ناتوانی یادگیری» که در برگیرندة تمام افراد مورد نظر است استفاده شود.

اولیای کودکانی که به ناتوانی یادگیری مبتلا بودند و با اصطلاحات پیشنهاد شدة قلبی موافقت نداشتند. این اصطلاح را شور و شوق پذیرفتند و مؤسسه کودکان ناتوان در یادگیری را تشکیل دادند. این نامگذاری مشکل به وسیلة کرک و تشکیل مؤسسه کودکان ناتوان در یادگیری معمولاً به عنوان شروع اداری و رسمی حرکت در جهت برخورد با ناتوانیهای یادگیری در نظر گرفته می‌شود[6].

تعریف اختلالات یادگیری:

اصطلاح اختلالات یادگیری از نیاز به تشخیص و خدمت به دانش‌آموزانی برخاسته است که به طور مداوم در کارهای درسی خود با شکست مواجه می‌شوند و درعین حال در چهارچوب سنتی کودکان استثنایی نمی‌گنجند.

تعاریف ناتوانی یادگیری با تغییرات متنوعی همراه بوده است این امر ممکن است به خاطر ارزشیابی و بازنگری‌های متحد و در این قلمرو و ماهیت علمی آن باشد. رشته‌های تخصصی متعددی به طور مثال پزشکی، روانشناسی، علوم تربیتی، ‌زبان شناسی و عصب شناسی، هر کدام اصطلاحاتی را برای تبیین این اختلال دخیل کرده‌اند. برای مثال علوم تربیتی عبارت ناتوانی یادگیری خاص را به کار می برد، روانشناسی از مقولات همچون اختلالات ادراکی، رفتارهای فزون کنشی، نقص توجه و زبان شناسی از عبارات ناگویی اکتسابی، نارساخوانی و پزشکی و عصب‌شناسی از موارد ضربه مغزی،‌ نارساکنش‌وری قلیل مغز، صدمه یا آسیب‌ مغزی استفاده می‌کنند[7].

تعریف قانون آموزش و پرورش برای کودکان دارای ناتوانی یادگیری چنین است:

«ناتوانی یادگیری بخصوص ، یعنی اختلالی در یک یا چند فرایند روانی پایه که به درک یا استفاده از زبان شفاهی یا کتبی مربوط می‌شود و می‌تواند به شکل عدم توانایی کامل در گوش کردن ،‌فکر کردن، صحبت‌کردن، خواندن، نوشتن، هجی کردن، یا انجام محاسبات ریاضی ظاهر شود. این اصطلاح شرایطی چون معلولیت‌های ادراکی ،آسیب دیدگی‌های مغزی، نقص جزئی در کار مغز ، دیس‌لکسی یا نارساخوانی و آفازیای رشدی را در بر می‌گیرد[8]

انجمن مخصوص کودکان و بزرگسالان مبتلا به ناتوانیهای یادگیری تعریف دیگری را ارائه داده است، این تعریف معتقد است که ناتوانیهای یادگیری ریشه نورولوژیک دارد و وجه تمایز این تعریف آن است که وسعت حوزه‌هایی که تحت تأثیر آن قرار می‌گیرند. وسیعتر می‌کند و آن را به چیزی غیر از دروس نیز گوش می‌دهد. تعریف چنین است:

«ناتوانیهای یادگیری ویژه، حالتی مزمن است که منشأ نورولوژیک دارد و به صورت انتخابی در کار رشد و یا ابزار مهارتهای کلامی و غیر کلامی دخالت می‌کند. این اختلال ممکن است در افرادی که دارای هوش متوسط یا بالا و کسانی که سیستمهای حسی و حرکتی‌شان به طور کافی درست کار می‌کند و اشخاصی که از فرصت‌های یادگیری به اندازه کافی استفاده می‌کنند نیز تظاهر کند. ناتوانیهای یادگیری از نظر نوع تظاهرات و میزان رشد فرد می‌تواند متفاوت باشد. این حالت ممکن است در سراسر زندگی در عزت نفس، تحصیلات، شغل، ارتباط با دیگران و فعالیت‌‌های روزمره فرد، تأثیر منفی بگذارد[9]

در سال 1981 کمیته مشترک ملی برای ناتوانیهای یادگیری (njcld) ، مرکب از: نمایندگان انجمن گویایی و شنوایی آمریکا، جامعه کودکان وبزرگسالان مبتلا به ناتوانیهای یادگیری، شورای مخصوص ناتوانیهای یادگیری، بخش مربوط به کودکانی که دچار اختلالات ارتباطی هستند، انجمن بین المللی خواندن، انجمن دیسلکی مشترکاً تعریفی ارائه داده‌اند که چنین است:

«ناتوانیهای یادگیری یک اصطلاح کلی است که به علت گروهی از بی‌نظمی‌های نامتجانس به وجود می‌آید. این حالت ممکن است به صورت اشکالات مهمی در اعمالی نظیر: گوش دادن، صحبت‌کردن، خواندن، نوشتن، استدلال کردن یا حساب کردن تظاهر نماید. اکثر این بی‌نظمی‌ها جنبه ذاتی  دارند و به نظر می‌رسد که معلول بدکاری سیستم اعصاب مرکزی باشند. حتی با وجود اینکه ناتوانی یادگیری ممکن است همراه با سایر شرایط معلولیت رخ دهد و یا تأثیرات منفی محیطی مانند تفاوت‌های فرهنگی،آموزش نامناسب وکافی را در برداشته باشد[10]

تعریف دیگری که در این جا ارائه می‌شود به نقل از کنگره آمریکا طبق قانون عمومی 142-94 است، تعریف چنین است:

«ناتوانی‌های یادگیری به معنای وجود اختلالی در یک یا چند فرآیند روان‌شناختی پایه بوده که به فهم یا استفاده از زبان نوشتاری ویا گفتاری مربوط می‌شود و می‌تواند به شکل عدم توانایی کامل در گوش کردن ، فکر کردن، صحبت‌کردن، خواندن، نوشتن و هجی کردن یا انجام محاسبات ریاضی ظاهر شود[11]

تعریف دیگری که بیت من ارائه داد که یک بعد تازه و مهم به آن اضافه می‌کرد، او قید اختلاف را نیز در تعریف گنجاند که عبارت بود از اختلاف بین ظرفیت تخمین زده شده و پیشرفت مشاهده شده، تعریف چنین است:

«کودکان  که دارای اختلال در یادگیری هستند کسانی‌اند که از نظر آموزشی اختلاف فاحشی بین توانائیهای عقلی بالقوه تخمین زده شدة آنها و سطح عملکرد واقعی حاصل از اختلالهای اساسی در فرآیند یادگیری آنها وجود دارد که ممکن است همراه با اختلال قابل مشاهده‌ای در کارکرد دستگاه عصبی مرکزی باشد یا نباشد و وابسته به عقب‌ماندگی ذهنی تعمیم یافت، محرومیت‌های تحصیلی یا فرهنگی، پریشانیهای هیجانی شدید، یا از دست دادن حواس نیستند.»

این تعریف که به تعریف nachc معروف است بر خلاف تعریفهای پیشین مشخص می‌کند که تعیین اختلال کارکرد دستگاه عصبی مرکزی اختیاری بوده و برای تشخیص یک کودک دارای اختلالات یادگیری الزامی است[12].

تعریف دیگری که در اینجا ارائه می‌شود تعریفی است که کمیته مشاوره ملی کودکان معلول در گزارشی به کنگره،‌برای ناتوانی‌های یادگیری پیشنهاد نمود و در آخر هم 5 مسأله را در این تعریف مورد توجه قرار داد. تعریف چنین است:

«کودکان دارای ناتوانی‌های ویژه‌ یادگیری که در یکی یا بیشتر فرایندهای روانشناختی مربوط به درک یا استفاده از زبان گفتاری یا نوشتاری از خود نابهنجاری نشان می‌دهند. این نابهنجاری ممکن است در گوش دادن، تفکر کردن، صحبت کردن، خواندن، نوشتن، هجی کردن یا حساب کردن خودنمایی کند. این نابهنجاری شرایطی مانند معلولیت ادراکی، آسیب‌مغزی، ناکارآیی حداقل مغزی، بدخوانی، اختلال تکلمی تکوینی و نظایر آن بازتاب یابد. در این لیست ناتوانی‌های یادگیری مربوط به بینایی،‌شنوایی، معلولیت‌های حرکتی، عقب‌ماندگی‌ ذهنی، اضطراب عاطفی یا کمبودهای محیطی مورد نظر نمی‌باشد.» در این تعریف 5 مسأله مورد توجه بوده است:

1ـ ناتوانایی در انجام تکالیف مدرسه: ناتوانی در یادگیری مهارتهای تحصیلی به عنوان تجلی اصلی ناتوانی‌های یادگیری شناخته شده‌اند.

2ـ عوامل استثنایی: از این تعریف عواملی بخصوص مانند مشکلات جسمانی، نقص حسی، تدریس ضعیف، عوامل فرهنگی محیطی و عقب‌افتادگی ذهنی مستثنی شده‌اند. کودکان درگیر این عوامل استثنایی علاوه بر مورد مبتلا به خود ناتوانی‌های یادگیری نیز از خود نشان می‌دهند و همین امر موجب تناقض و سردرگمی می‌شود.

3ـ وابسته‌های فیزیولوژیکی: در این تعریف از عملکرد سیستم مرکزی عصبی مقداری انحراف وجود دارد.

4ـ اختلاف درعمل: شاخص اصلی ناتوانی در یادگیری تفاوت موجود بین عملکرد تحصیلی مورد انتظار کودک بر مبنای هوش و پیشرفت موجود او می‌باشد.

5 ـ وابسته‌های روانشناسی: نابهنجاری در یکی یا بیشتر فرایندهای اصلی روانشناسی به عدم موفقیت در یادگیری می‌انجامد.[13]«کودکان ناتوان در یادگیری در یک یا چند فرایند اساسی روانی در ارتباط با فهمیدن یا کاربرد زبان شفاهی یا کتبی ناتوانی نشان می‌دهند. تظاهرات این ناتوانی ممکن است به صورت اختلال در گوش دادن، فکر کردن،سخن گفتن، خواندن، نوشتن، هجی کردن یا حساب باشد.»[14]

تا اینجا تعریف‌های زیادی ارائه شد. ارائه دهندگان این تعریف‌ها و سایر دست اندرکاران این رشته، هدف مشابهی را دنبال می‌کنند. بدین معنی که همه می‌کوشند ناتوانی یادگیری را به گونه‌ای تعریف کنند که در ارائه خدمات لازم به این مبتلایان به کار آید. در همة این تعریف‌ها چهار بعد اساسی دیده می‌شود:

«تفاوت میان عملکرد مورد انتظار و عملکرد واقعی یک کودک.مظاهر یا نشانه‌های رفتاری مربوط به ضعف و قوت موضوعهای تحصیلی وزبان در یادگیری.وجود یا عدم سایر مشکلات، چون ناشنواییتمرکز یا نگرش پایه آنها دربارة مشکل یادگیری.»[15]

درجه شیوع ( فراوانی):

«بر مبنای تغیرپذیری تعاریف و معیارهای به کار رفته تخمین شیوع ناتوانی‌های یادگیری مشکل می‌باشد. کمیته مشاوره ملی کودکان معلول تخمین زده است که 1 تا 3 درصد جمعیت آماری در سن مدرسه با این ناتوانی‌ها روبرو می‌باشند. با وجود این بر مبنای مطالعات انجام گرفته این مقدار 1 تا 30 درصدکودکان را شامل می‌شود.»[16]

پرویز شریفی نیز در کتاب خود بیان داشته است که :

تعیین میزان شیوع افراد ناتوان یادگیری، آن هم در یک مقیاس بزرگ، با توجه به صرف هزینه هنگفت، زمان زیاد، اتخاذ تصمیمات دقیق علی‌رغم وجود تعاریف مختلف، مرور نظریه‌ها ورویه‌های ارزشیابی متعدد، کاری بس مشکل است. میزان برآورد از 1 تا 28 درصد در نوسان است. اززمانی که مطالعه در زمینه ناتوانی‌های یادگیری شروع شده میزان شیوع این اختلال در بین کودکان در مقایسه با سایر ناتوانی‌ها بالا بوده است . اکثر گزارش‌ها نشان می‌دهد که 2 تا 3 درصدکودکان دارای نیازهای ویژه به ناتوانی یادگیری مبتلا هستند.[17]

به دلیل نبود تعریفی مشخص ، تعیین میزان دقیق فراوانی ، ناتوانیهای یادگیری میسر نیست. با این وجود محققان مختلف با معیارهای تشخیصی متفاوت به پیداکردن میزان فراوانی این کودکان اقدام نموده‌اند که طبعاًً این معیارها هیچ گونه همخوانی با یکدیگر ندارند.ادارة آموزش ایالات متحده در سال 1984 اعلام کرد که 63/4 درصد از جمعیت 3  تا 21 ساله آمریکا از خدمات خاص کودکان ناتوان یادگیری استفاده کرده‌اند.

در حال حاضر دست اندرکاران حدس می‌زنند که حداقل بین 1 تا 3 درصدو حداکثر تا 7 درصدکودکان به ناتوانیهایی یادگیری مبتلا هستند. میزان رواج نارساخوانی در کل جمعیت ده‌درصد برآورد شده است. انجمن آمریکایی روانپزشکی 1980، برآورد فراوانی اختلال یادگیری زبان را بین 1 تا 8 نفر در هر 1000 نفر کودک می‌دانند. همان گونه که ملاحظه می‌کنید. نبود یک تعریف جامع و مانع، به روشهای معتبر تشخیص و شیوه‌های ناهمسان ارزیابی منجر می‌گردد که در این زمینه باارقامی متفاوت روبه رو باشیم.

این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید

 

خرید و دانلود مقاله کامل در مورد ناتوانی یادگیری


تحقیق درباره ارتباط دست نویسی با حس حرکت در دانش آموزان کم توان ذهنی

تحقیق درباره ارتباط دست نویسی با حس حرکت در دانش آموزان کم توان ذهنی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:55
فهرست و توضیحات:

ارتباط دست نویسی با حس حرکت در دانش آموزان کم توان ذهنی

چکیده

روش

جامعه نمونه و روش نمونه گیری

مقدمه

هدف: هدف از این پژوهش بررسی ارتباط دست نویسی باحس حرکت دردانش اموزان کم توان ذهنی است.

روش:126کم توان ذهنی اموزش پذیر(53دخترو73پسر) در دامنه سنی 9تا19 سال که در سال تحصیلی

85-1384 در پایه های اول تا پنجم در مدارس استثنایی شهرری مشغول به تحصیل بودند ، دراین پژوهش شرکت کردند برای همه دانش اموزان چک لیست دست نویسی محقق ساخته ونیز ازمون حس حرکت اجرا شد. یافته ها:ازمون همبستگی اسپیرمن نشان داد بین دست نویسی با حس حرکت رابطه مثبت معنی دار وجود دارد(503/0=r و 001/0>p). همچنین حس حرکت با سرعت دست نویسی رابطه منفی معنی دار

دارد(202/0- =r و 024/0>p). حس حرکت با نحوه به دست گرفتن قلم ، فشار وارد بر قلم و فشار وارد

بر کاغذ رابطه معنی دار ندارد نتیجه گیری: وجود ارتباط بین حس حرکت با دست نویسی و سرعت دست

 

نویسی و نیز بعضی مقوله های دست نویسی مانند اندازه کلی نوشته نشان می دهد که به منظور بهبود خوانایی و سرعت دست نویسی دانش اموزان کم توان ذهنی باید برنامه های درمانیو

مقدمه

طی سالهای اخیر در جریان عادی سازی ، دانش آموزان دارای ناتوانی رشدی یا ناتوانیهایی

مثل فلج مغزی در کلاس دانش اموزان پذیرفته شده اند (لوین 1991). این دانش آموزان مشکلات خود را به کلاس عادی می آورند و آورند و اموزگار ناگزیر از مواجهه با انهاست مشکلاتی که نیازمند توجه کارشناسی است، یکی ازاین مشکلات اختلالات دست نویسی است

دست نویسی یا خط ، ملموس ترین صورت مهارتهای ارتباطی است، دست نویسی کودک را می توان مستقیما دید ،ارزیابی کرد و نگاه داشت دانش اموزان دارای اختلال دست نویسی ممکن است به درستی قادر به انجام اعمال حرکتی مورد نیاز نوشتن یا رونویسی حروف و اشکال نباشند ،همین طور نتوانند اطلاعات درونداد بینایی را تبدیل به اعمال حرکتی ظریف (برونداد) کنند. ممکن است در سایر کارکردهای بینایی – حرکتی- مثل فعالیت هایی که مورد نیاز برای تشخیص فضایی و واکنشهای حرکتی است ،نیز دچار ضعف باشند (فریار‘ رخشان ‘1363 ). این معضل هم در کودکانی که اختلالات فیزیکی و شناختی دارند وهم در کودکانی که این اختلالات را ندارند ،دیده می شود . این کودکان از تکلیف چیز زیادی یاد نمی گیرند ‘

زیرا مجبورند بیشتر از متن نوشته، بر روی روند مکانیکی نوشتن تمرکز کنند. این دانش اموزان علی رغم اینکه نسبت به همسالان وقت بیشتری روی یک تمرین می گذارند باز هم مطالب را کمتر از انان می فهمند . روز نبلوم ‘ پاروش و ویس در مطالعه ای ( 2003) اعلام کردند که 10 تا 30 درصد دانش آموزان دارای مشکلات دست نویسی هستند و از انجایی که این مشکلات ‘ عوارض جدی اموزشی ‘ عاطفی و اجتماعی بر جای می گذارد باید به این مشکلات رسیدگی شود . وقتی کودکی در دست نویسی مشکل داشته باشد‘ به تبع ان در تکالیف کتبی هم مشکل خواهد داشت . دانش آموزانی که نقایض نورولوژیک ( عصب شناختی) دارند ویا انهایی که مشکلات یادگیری دارند ویا افرادی که نقض در توجه و یا ناتوانیهای رشدی دارند ‘ وقت بسیار زیادی صرف می کنند تا بتوانند خوانا بنویسند (آماندسون‘1992‘برگمن‘ مک لاگلین‘ 1988‘ سرماک‘ 1991‘نقل از اماندسون‘ 2001).

اماندسون(2001) و لوین (1991) معتقدند عوامل متعددی باعث بروز اختلال در دست نویس می شوند و بر خوانایی و سرعت دست نویسی اثر می گذارند ‘ انها یکی از این عوامل را حس حرکت می دانند. حس حرکت حسی است که حرکت و وضعیت اندامها را درک می کند و اطلاعات را از عضلات، مفاصل و پوست می اورد ( مک کلوسکی ، 1978). لازلو و بیراستو (1984) بر اساس تئوری کنترل حرکتی اظهار کردند که پس خوراند حس حرکت ،عامل اساسی برای رشد دست نویسی است ( نقل از سادسوادو همکاران 2002) . کودکان در سن پیش دبستانی ویا در کلاس اول، در اغاز یادگیری الگوی مناسبی برای گرفتن قلم ندارند و اغلب این الگو را تغییر می دهند چون ممکن است فکر کنند الگوی انها صحیح نیست . فشاری که به قلم وارد می اورند ، زیاد است . زیرا غالبا از گروههای عضلانی بزرگ برای حرکت دادن ابزار نوشتاری استفاده می کنند. اگر چه ممکن است نوشته این دانش آموزان خوانا باشد ،اما معمولا با سرعتی کم و به طور مکانیکی ان را انجام می دهند و نیاز به توجه بسیار زیادی برای هدایت حرکات مداد دارند. بسیاری از کودکانی که ضعف درحس حرکت دارند ،قلم را به طور غیر عادی می گیرند که به دلیل تلاش برای جبران کمبود در حس حرکت ویا به دلیل مشکل در نگاه داشتن قلم به طرز صحیح است. گاهی اوقات کودک فقط در هنگام نوشتن ،قلم را به شکلی غیر عادی به دست می گیرد ولی در هنگام نقاشی از روش صحیح گرفتن قلم (روش سه پایه ای ) استفاده می کند . فشار وارد بر قلم معمولا تنظیم نیست. کودک در تصمیم گیری اینکه چه مقدار فشار مناسب است ،مشکل دارد ویا اینکه می خواهد با وارد آوردن فشار بیش از اندازه و ایجاد تماس بیشتر، درونداد حس حرکت را افزایش دهد تا اطلاعات بیشتری از طریق حس حرکت دریافت کند ( لوین ،1991).

البته مشاهدات متناقض نیز در زمینه تاثیر حس حرکت بر دست نویسی وجود دارد. از جمله اینکه سادسواد و همکاران (2002) در مطالعه ای مشاهده کردند دانش اموزان دریافت کننده تمرینات حس حرکت با سایر گروههایی که تمرینات حس حرکت دریافت نکرده بودند، از نظر دست نویسی تفاوت معنی داری ندارند. با توجه به اینکه در ایران مطالعه ای در زمینه ارتباط حس حرکت با دست نویسی به خصوص در جامعه دانش آموزان کم توان ذهنی صورت نگرفته است ،لازم است مطالعاتی در این زمینه انجام گیرد تا بتوان با استناد به این رابطه ، برنامه های درمانی برای بهبود دست نویسی دانش آموزان کم توان ذهنی که یکی از مشکلات رایج آموزشی در مدارس استثنایی است، طراحی شود . هدف این پژوهش بررسی ارتباط حس حرکت با دست نویسی و با اجزای دست نویسی ( جدانویسی، نوشتن حروف در مسیرغیر متعارف ، درشت نویسی ویا ریزنویسی ، تناسب اندازه حروف و کلمات نسبت به یکدیگر ،شیب نوشته ،نحوه به دست گرفتن قلم ،نحوه قرار دادن کاغذ ، فشار وارد بر کاغذ ،فشار وارد بر قلم ، روی خط نویسی ، طرز نوشتن حروف دایره دار ،فاصله گذاری مناسب بین حروف و کلمات) در دانش آموزان کم توان ذهنی است.



خرید و دانلود تحقیق درباره ارتباط دست نویسی با حس حرکت در دانش آموزان کم توان ذهنی