لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 86
مقدمه:
چه بسیارند کودکانی که تنها به دلیل داشتن ضعف خاص در دیکته، حساب یا روخوانی علیرغم داشتن هوش عادی، توانایی جسمی خوب و روانی سالم به دلیل شکستهای پی درپی تحصیلی برای همیشه با دنیای کتاب، مشق و مدرسه خداحافظی کردهاند. چه بسیارند استعدادهایی که بدین سان نشکفته پرپر گشته و میشوند و چه بسیارند زیانهایی که جامعة ما از این راه متحمل میگردد.
ناتوانیهای یادگیری مقولة خاص دیگری است که درحیطة کودکان استثنایی قرار دارد و درصد چشمگیری از کودکان را در بر میگیرد. ناتوانیهای یادگیری، نارساییهای یادگیری خاصی است که در صورت عدم شناسایی آن معمولاً تحقیرها، توهینها، مقایسههای نابجای خردکننده وشکستهای تحصیلی پی در پی را به بار میآورد. میلیونها کودک در سراسر جهان به اختلالات یادگیری مبتلا هستند. آنان علیرغم رشد جسمی،ذهنی، زبانی، اجتماعی، اخلاقی و عاطفی طبیعی هنگامی که به سنین مدرسه میرسند با مشکلاتی ویژه روبرو میگردند که عرصه را بر آنها تنگ میکند. اشکال بزرگ این اختلال آن است که بر خلاف نابینایی ، ناشنوایی، سرآمدی، ناسازگاری و معلولیتهای جسمی که تشخیص آن در سنین پیشدبستانی به آسانی امکانپذیر است،براحتی نمیتوان آن را در سنین پیشدبستانی تشخیص داد. کودک مبتلا به اختلال یادگیری خود نیز از این که نمیتواند در انجام تکالیف تحصیلی همانند دیگر همسالانش موفق باشد،رنج میبرد. او نیز همانند دیگر کودکان تصویری توانا و مثبت از خود ساخته است که به دلیل این اختلال و رویارویی پی در پی با ناکامیهای اصلی، فرعی تحصیلی این تصویر خدشهدار میشود واحساس حقارت درونی جایگزین آن میگردد[1].
مسئله ناتوانیهای خاص یادگیری اخیراً به طور چشمگیری توسعه پیدا کرده و توجه متخصصان و دست اندرکاران مسائل آموزش کودکان را بیش از پیش به خود جلب نموده است، درکنار کودکان ناشنوا، نابینا و عقبمانده ذهنی کودکانی هستند که بدون اینکه ناشنوا باشند کلمات را درک نمیکنند و بعضی دیگر با اینکه نابینا نیستند اما آنچه را که میبینند درک نمیکنند. و گروهی دیگر از کودکان علیرغم آنکه از نظر ذهنی عقب مانده نبوده و همانند سایر همسالان خود هستند با روشهای معمول آموزشی قادر به یادگیری مفاهیم نمیباشند. معلمان مدارس استثنایی بسیار با این کودکان برخورد داشتهاند. که به علت ناتوانیهای خاص در یادگیری خواندن، صحبتکردن ، هجیکردن، نوشتن وحساب کردن و... در این مدارس آموزش میبینند.
تاریخچه و تعریف و فراوانی
تاریخچه:
متأسفانه تاریخچة آموزش کودکان مبتلا به ناتوانیهای خاص یادگیری بسیار کوتاه است. تا سال 1960 مشکل این کودکان تقریباً شناخته نشده بود. در این سال تلاشهایی وسیع آغاز شد و نظریات متفاوتی عنوان گردید، دستهای ناتوانیهای خاص یادگیری را معلول تنبلی کودکان خواندند، دستهای دیگر وجود ضایعة مغزی را علت این عارضه تلقی کردند. گروهی معلولیت ادراکی و گروه دیگر اختلالات عصبی را علت ناتوانی یادگیری میشناختند. آشفتگی و سردرگمی موجود چندان هم بیعلت نبود. اصولاً شناخت کودکان مبتلا به ناتوانیهای خاص یادگیری، مستلزم گذشت زمان بود. گذشت زمانی که موجبات به هم رسیدن علوم متفاوتی چون پزشکی، علوم تربیتی، روانشناسی، توانبخشی و ... درگرهگاه واحدی به نام اختلال یادگیری را فراهم کرد. در این میان پزشکی نخستین رشتهای بود که به تشخیص دانش آموزان دارای مشکلات یادگیری توجه کرد. پس از آن روانشناسان به مطالعة خصوصیات این دانش آموزان پرداختند. با این وجود تا اوایل دهة 1960 کاری که در خور توجه باشد انجام نگرفته بود، به همین علت در این دهه، علمای تعلیم و تربیت نیز به جریان مذکور پیوستند و برای حل این مشکل پیشقدم گشتند.
در سال 1896 پزشکی انگلیسی به نام مورگان وضعیتی را گزارش کرد که آن راکوری لغات مینامید. حالتی که ناتوانی در خواندن کلمات از آن تعبیر میشد. چند سال پس از آن یعنی در سال 1920 این مورد جای خود را به عنوان مفهومی در مطالعات علمی بازکرد.
در سال 1930 عصب آسیبشناسی به نام اُرتون[2] رابطة میان غلبه مغز و اختلالات تکاملی زبان را مورد مطالعه قرار داد. در سال 1947 اشتراوش[3] و لتینین [4] کتاب «آسیبشناسی روانی و تربیت کودک معلول مغز» را منتشر کردند که بر پایة آن ناتوانیهای یادگیری ناشی از ضایعات مغزی قلمداد میشوند.
از سال 1948 به بعد تلاشهایی شکل یافتهتر در این زمینه آغاز شد که به طور عمده مربوط به تلاش برای کشف حدود و علل متفاوت ناتوانیهای یادگیری بود. این تلاشها ادامه یافت و به پدید آمدن گروههای محلی و سازمانهای ایالتی متفاوتی انجامید که در سال 1963 با برگزاری یک کنفرانس ملی به رهبری ساموئل کرک[5] در شیکاگو اقدام به ایجاد و سازماندهی یک مؤسسه ملی کردند. در همین سال کرک طی سخنانی در این کنفرانس گفت: موضوع بحث ما در این جا کودکانی هستند که یا به جهت سببشناسی ( برای مثال نقص کار مغز ، نقص جزئی در کار مغز یا اختلال عصبی – روانی) ، یا به سبب جلوههای رفتاریشان (برای مثال، اختلالهای ادراکی، فعالیتهای حرکتی بیش از حد، نارساخوانی یادیس لکسی) نامی بر آنها نهاده شده است» کرک در اظهارات خود پیشنهاد کرد که برای پرهیز از معمای پیچیدة کار ناقص مغز،از اصلاح «ناتوانی یادگیری» که در برگیرندة تمام افراد مورد نظر است استفاده شود.
اولیای کودکانی که به ناتوانی یادگیری مبتلا بودند و با اصطلاحات پیشنهاد شدة قلبی موافقت نداشتند. این اصطلاح را شور و شوق پذیرفتند و مؤسسه کودکان ناتوان در یادگیری را تشکیل دادند. این نامگذاری مشکل به وسیلة کرک و تشکیل مؤسسه کودکان ناتوان در یادگیری معمولاً به عنوان شروع اداری و رسمی حرکت در جهت برخورد با ناتوانیهای یادگیری در نظر گرفته میشود[6].
تعریف اختلالات یادگیری:
اصطلاح اختلالات یادگیری از نیاز به تشخیص و خدمت به دانشآموزانی برخاسته است که به طور مداوم در کارهای درسی خود با شکست مواجه میشوند و درعین حال در چهارچوب سنتی کودکان استثنایی نمیگنجند.
تعاریف ناتوانی یادگیری با تغییرات متنوعی همراه بوده است این امر ممکن است به خاطر ارزشیابی و بازنگریهای متحد و در این قلمرو و ماهیت علمی آن باشد. رشتههای تخصصی متعددی به طور مثال پزشکی، روانشناسی، علوم تربیتی، زبان شناسی و عصب شناسی، هر کدام اصطلاحاتی را برای تبیین این اختلال دخیل کردهاند. برای مثال علوم تربیتی عبارت ناتوانی یادگیری خاص را به کار می برد، روانشناسی از مقولات همچون اختلالات ادراکی، رفتارهای فزون کنشی، نقص توجه و زبان شناسی از عبارات ناگویی اکتسابی، نارساخوانی و پزشکی و عصبشناسی از موارد ضربه مغزی، نارساکنشوری قلیل مغز، صدمه یا آسیب مغزی استفاده میکنند[7].
تعریف قانون آموزش و پرورش برای کودکان دارای ناتوانی یادگیری چنین است:
«ناتوانی یادگیری بخصوص ، یعنی اختلالی در یک یا چند فرایند روانی پایه که به درک یا استفاده از زبان شفاهی یا کتبی مربوط میشود و میتواند به شکل عدم توانایی کامل در گوش کردن ،فکر کردن، صحبتکردن، خواندن، نوشتن، هجی کردن، یا انجام محاسبات ریاضی ظاهر شود. این اصطلاح شرایطی چون معلولیتهای ادراکی ،آسیب دیدگیهای مغزی، نقص جزئی در کار مغز ، دیسلکسی یا نارساخوانی و آفازیای رشدی را در بر میگیرد[8].»
انجمن مخصوص کودکان و بزرگسالان مبتلا به ناتوانیهای یادگیری تعریف دیگری را ارائه داده است، این تعریف معتقد است که ناتوانیهای یادگیری ریشه نورولوژیک دارد و وجه تمایز این تعریف آن است که وسعت حوزههایی که تحت تأثیر آن قرار میگیرند. وسیعتر میکند و آن را به چیزی غیر از دروس نیز گوش میدهد. تعریف چنین است:
«ناتوانیهای یادگیری ویژه، حالتی مزمن است که منشأ نورولوژیک دارد و به صورت انتخابی در کار رشد و یا ابزار مهارتهای کلامی و غیر کلامی دخالت میکند. این اختلال ممکن است در افرادی که دارای هوش متوسط یا بالا و کسانی که سیستمهای حسی و حرکتیشان به طور کافی درست کار میکند و اشخاصی که از فرصتهای یادگیری به اندازه کافی استفاده میکنند نیز تظاهر کند. ناتوانیهای یادگیری از نظر نوع تظاهرات و میزان رشد فرد میتواند متفاوت باشد. این حالت ممکن است در سراسر زندگی در عزت نفس، تحصیلات، شغل، ارتباط با دیگران و فعالیتهای روزمره فرد، تأثیر منفی بگذارد[9].»
در سال 1981 کمیته مشترک ملی برای ناتوانیهای یادگیری (njcld) ، مرکب از: نمایندگان انجمن گویایی و شنوایی آمریکا، جامعه کودکان وبزرگسالان مبتلا به ناتوانیهای یادگیری، شورای مخصوص ناتوانیهای یادگیری، بخش مربوط به کودکانی که دچار اختلالات ارتباطی هستند، انجمن بین المللی خواندن، انجمن دیسلکی مشترکاً تعریفی ارائه دادهاند که چنین است:
«ناتوانیهای یادگیری یک اصطلاح کلی است که به علت گروهی از بینظمیهای نامتجانس به وجود میآید. این حالت ممکن است به صورت اشکالات مهمی در اعمالی نظیر: گوش دادن، صحبتکردن، خواندن، نوشتن، استدلال کردن یا حساب کردن تظاهر نماید. اکثر این بینظمیها جنبه ذاتی دارند و به نظر میرسد که معلول بدکاری سیستم اعصاب مرکزی باشند. حتی با وجود اینکه ناتوانی یادگیری ممکن است همراه با سایر شرایط معلولیت رخ دهد و یا تأثیرات منفی محیطی مانند تفاوتهای فرهنگی،آموزش نامناسب وکافی را در برداشته باشد[10].»
تعریف دیگری که در این جا ارائه میشود به نقل از کنگره آمریکا طبق قانون عمومی 142-94 است، تعریف چنین است:
«ناتوانیهای یادگیری به معنای وجود اختلالی در یک یا چند فرآیند روانشناختی پایه بوده که به فهم یا استفاده از زبان نوشتاری ویا گفتاری مربوط میشود و میتواند به شکل عدم توانایی کامل در گوش کردن ، فکر کردن، صحبتکردن، خواندن، نوشتن و هجی کردن یا انجام محاسبات ریاضی ظاهر شود[11].»
تعریف دیگری که بیت من ارائه داد که یک بعد تازه و مهم به آن اضافه میکرد، او قید اختلاف را نیز در تعریف گنجاند که عبارت بود از اختلاف بین ظرفیت تخمین زده شده و پیشرفت مشاهده شده، تعریف چنین است:
«کودکان که دارای اختلال در یادگیری هستند کسانیاند که از نظر آموزشی اختلاف فاحشی بین توانائیهای عقلی بالقوه تخمین زده شدة آنها و سطح عملکرد واقعی حاصل از اختلالهای اساسی در فرآیند یادگیری آنها وجود دارد که ممکن است همراه با اختلال قابل مشاهدهای در کارکرد دستگاه عصبی مرکزی باشد یا نباشد و وابسته به عقبماندگی ذهنی تعمیم یافت، محرومیتهای تحصیلی یا فرهنگی، پریشانیهای هیجانی شدید، یا از دست دادن حواس نیستند.»
این تعریف که به تعریف nachc معروف است بر خلاف تعریفهای پیشین مشخص میکند که تعیین اختلال کارکرد دستگاه عصبی مرکزی اختیاری بوده و برای تشخیص یک کودک دارای اختلالات یادگیری الزامی است[12].
تعریف دیگری که در اینجا ارائه میشود تعریفی است که کمیته مشاوره ملی کودکان معلول در گزارشی به کنگره،برای ناتوانیهای یادگیری پیشنهاد نمود و در آخر هم 5 مسأله را در این تعریف مورد توجه قرار داد. تعریف چنین است:
«کودکان دارای ناتوانیهای ویژه یادگیری که در یکی یا بیشتر فرایندهای روانشناختی مربوط به درک یا استفاده از زبان گفتاری یا نوشتاری از خود نابهنجاری نشان میدهند. این نابهنجاری ممکن است در گوش دادن، تفکر کردن، صحبت کردن، خواندن، نوشتن، هجی کردن یا حساب کردن خودنمایی کند. این نابهنجاری شرایطی مانند معلولیت ادراکی، آسیبمغزی، ناکارآیی حداقل مغزی، بدخوانی، اختلال تکلمی تکوینی و نظایر آن بازتاب یابد. در این لیست ناتوانیهای یادگیری مربوط به بینایی،شنوایی، معلولیتهای حرکتی، عقبماندگی ذهنی، اضطراب عاطفی یا کمبودهای محیطی مورد نظر نمیباشد.» در این تعریف 5 مسأله مورد توجه بوده است:
1ـ ناتوانایی در انجام تکالیف مدرسه: ناتوانی در یادگیری مهارتهای تحصیلی به عنوان تجلی اصلی ناتوانیهای یادگیری شناخته شدهاند.
2ـ عوامل استثنایی: از این تعریف عواملی بخصوص مانند مشکلات جسمانی، نقص حسی، تدریس ضعیف، عوامل فرهنگی محیطی و عقبافتادگی ذهنی مستثنی شدهاند. کودکان درگیر این عوامل استثنایی علاوه بر مورد مبتلا به خود ناتوانیهای یادگیری نیز از خود نشان میدهند و همین امر موجب تناقض و سردرگمی میشود.
3ـ وابستههای فیزیولوژیکی: در این تعریف از عملکرد سیستم مرکزی عصبی مقداری انحراف وجود دارد.
4ـ اختلاف درعمل: شاخص اصلی ناتوانی در یادگیری تفاوت موجود بین عملکرد تحصیلی مورد انتظار کودک بر مبنای هوش و پیشرفت موجود او میباشد.
5 ـ وابستههای روانشناسی: نابهنجاری در یکی یا بیشتر فرایندهای اصلی روانشناسی به عدم موفقیت در یادگیری میانجامد.[13]«کودکان ناتوان در یادگیری در یک یا چند فرایند اساسی روانی در ارتباط با فهمیدن یا کاربرد زبان شفاهی یا کتبی ناتوانی نشان میدهند. تظاهرات این ناتوانی ممکن است به صورت اختلال در گوش دادن، فکر کردن،سخن گفتن، خواندن، نوشتن، هجی کردن یا حساب باشد.»[14]
تا اینجا تعریفهای زیادی ارائه شد. ارائه دهندگان این تعریفها و سایر دست اندرکاران این رشته، هدف مشابهی را دنبال میکنند. بدین معنی که همه میکوشند ناتوانی یادگیری را به گونهای تعریف کنند که در ارائه خدمات لازم به این مبتلایان به کار آید. در همة این تعریفها چهار بعد اساسی دیده میشود:
«تفاوت میان عملکرد مورد انتظار و عملکرد واقعی یک کودک.مظاهر یا نشانههای رفتاری مربوط به ضعف و قوت موضوعهای تحصیلی وزبان در یادگیری.وجود یا عدم سایر مشکلات، چون ناشنواییتمرکز یا نگرش پایه آنها دربارة مشکل یادگیری.»[15]درجه شیوع ( فراوانی):
«بر مبنای تغیرپذیری تعاریف و معیارهای به کار رفته تخمین شیوع ناتوانیهای یادگیری مشکل میباشد. کمیته مشاوره ملی کودکان معلول تخمین زده است که 1 تا 3 درصد جمعیت آماری در سن مدرسه با این ناتوانیها روبرو میباشند. با وجود این بر مبنای مطالعات انجام گرفته این مقدار 1 تا 30 درصدکودکان را شامل میشود.»[16]
پرویز شریفی نیز در کتاب خود بیان داشته است که :
تعیین میزان شیوع افراد ناتوان یادگیری، آن هم در یک مقیاس بزرگ، با توجه به صرف هزینه هنگفت، زمان زیاد، اتخاذ تصمیمات دقیق علیرغم وجود تعاریف مختلف، مرور نظریهها ورویههای ارزشیابی متعدد، کاری بس مشکل است. میزان برآورد از 1 تا 28 درصد در نوسان است. اززمانی که مطالعه در زمینه ناتوانیهای یادگیری شروع شده میزان شیوع این اختلال در بین کودکان در مقایسه با سایر ناتوانیها بالا بوده است . اکثر گزارشها نشان میدهد که 2 تا 3 درصدکودکان دارای نیازهای ویژه به ناتوانی یادگیری مبتلا هستند.[17]
به دلیل نبود تعریفی مشخص ، تعیین میزان دقیق فراوانی ، ناتوانیهای یادگیری میسر نیست. با این وجود محققان مختلف با معیارهای تشخیصی متفاوت به پیداکردن میزان فراوانی این کودکان اقدام نمودهاند که طبعاًً این معیارها هیچ گونه همخوانی با یکدیگر ندارند.ادارة آموزش ایالات متحده در سال 1984 اعلام کرد که 63/4 درصد از جمعیت 3 تا 21 ساله آمریکا از خدمات خاص کودکان ناتوان یادگیری استفاده کردهاند.
در حال حاضر دست اندرکاران حدس میزنند که حداقل بین 1 تا 3 درصدو حداکثر تا 7 درصدکودکان به ناتوانیهایی یادگیری مبتلا هستند. میزان رواج نارساخوانی در کل جمعیت دهدرصد برآورد شده است. انجمن آمریکایی روانپزشکی 1980، برآورد فراوانی اختلال یادگیری زبان را بین 1 تا 8 نفر در هر 1000 نفر کودک میدانند. همان گونه که ملاحظه میکنید. نبود یک تعریف جامع و مانع، به روشهای معتبر تشخیص و شیوههای ناهمسان ارزیابی منجر میگردد که در این زمینه باارقامی متفاوت روبه رو باشیم.
این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید
فایل : word
قابل ویرایش و آماده چاپ
تعداد صفحه :19
چکیده :
1 . هرچند بیشتر دانش آموزان دچار ناتوانی های یادگیری در زمینه ی ریاضیات قوی به نظر می رسند، اما مقداری از آنها نیز مشکلات جدی دراین زمینه دارند. نارسایی در محاسبه، ناتوانی شدید در یادگیری و به کارگیری ریاضیات معمولا با اختلال عملکرد عضوی همراه است.
2 . دانش آموزان دچار ناتوانی های یادگیری ریاضی ممکن است ویژگی های خاص مانند اختلال درک روابط فضایی، مشکلات بینایی- حرکتی و بینایی- ادراکی، درک ضعیف از تصویر بدنی خود و عدم تشخیص جهت و زمان از خود نشان دهند. مشکلات زبان شفاهی ومشکلات خواندن نیز ممکن است بر یادگیری ریاضیات تأثیر بگذارد. ضعف حافظه و اضطراب ریاضی یکی دیگر از ویژگی های افراد دچار ناتوانی ریاضیات است.
4 . پیشنهاد می شود ریاضیات درسه مرحله ی عینی، تصویری و انتزاعی تدریس شود. آموزش مستقیم برموضوعاتی که باید تدریس شوند و توالی مراحل مورد نیاز برای رسیدن به آن اهداف را تأکید می نماید.
یادگیری راهبردهای آموزشی می آموزد که چگونه یادگیری خود را در زمینه ی ریاضیات کنترل کنند و به آن جهت بدهند. رویکرد حل مسئله برتفکری تأکید می ورزد که دانش آموزان نیاز دارند تا راه حلهایی برای مسائل پیدا کنند.
دانلود گزارش تخصصی چگونگی برطرف کردن اختلالات یادگیری و رفتاری الینا با کمک نوآوری های آموزشی بافرمت ورد وقابل ویرایش تعدادصفحات 40
دانلود گزارش تخصصی معلمان,راهکارها,پیشنهادات,گزارش تخصصی فرهنگیان,
این گزارش تخصصی جهت ارائه برای ارزشیابی و کسب امتیاز کامل و همچنین جهت ارائه به عنوان تحقیق ارتقاء شغلی بسیار کامل میباشد
چکیده
توجه به اهمیت آموزش در دوران اولیه زندگی، پرداختن به پژوهش های علمی در برنامه های درسی دبستان امری کاملاً آشکار است. در دوران کودکی ساختار شخصیتی و رفتاری انسان بنیان گذاشته می شود و این دوران بسیار سرنوشت ساز است. امروزه به دلیل آن که کودکان پیوسته در معرض هجوم انواع رسانه ها و فناوری ها قرار دارند، لازم است فعالیت های یادگیری در روش های جدید، متفاوت و مهیج در آموزش و پرورش ارائه شود. استفاده از رایانه به عنوان ابزار آموزشی مفید در مدارس ابتدایی برای جستجوگری در شبکه جهانی به منظور کمک به دانش آموزان ابتدایی است. استفاده از این فناوری کلاس های دوره ابتدایی را از شادی و هیجان بیش تری برخوردار می کند. رایانه به دانش آموزان این دوره کمک می کند جزئیات دروس و مطالب کتاب را به خوبی فرا بگیرند. آموزش علوم، ریاضی و قرآن و..... از طریق رایانه و گفتگوهای رایانه ای و جلسات الکترونیک، به برنامه ریزی درسی و فعالیت های دیگر کلاسی، کمک زیادی می کند. اطلاعات جدید و فناوری ارتباطات به طور قابل ملاحظه ای یادگیری دانش آموزان را بهبود می بخشد و رایج ترین شیوه های دستیابی دانش آموزان به اطلاعات و دانش مورد نیاز آن ها را تحت تأثیر قرار می دهد.
مقدمه
در این چند سال بعنوان معلم پایه اول ابتدایی با دانش آموزان دختر و پسر با ویژگی های رفتاری و اجتماعی متفاوت سر و کار داشتم. اما امسال یکی از دانش آموزان من به نام الینا، با بقیه بچه هایی که تا به حال دیده بودم خیلی فرق داشت. او کودکی خجالتی، مضطرب و افسرده بود. آهسته و لرزان صحبت می کرد. با بقیه بچه ها دوست نمی شد و گوشه گیر بود. حتی قادر نبود که وسایل خود را از کیفش در آورد. کتابش را وارونه در دست می گرفت و هنگام تصویرخوانی از کتاب بخوانیم، می گفت: چیزی نمی بینم. در نوشتن نیز مشکل داشت و ساده ترین علائم کتاب بنویسیم را نمی توانست، بنویسد. او ریاضی را درک نمی کرد. به طور کلی او دچار اختلالات یادگیری یا دیسلکسی بود. در گوش دادن، صحبت کردن، خواندن، نوشتن، استدلال کردن و درک کردن مشکل داشت. با بررسی هایی که انجام دادم از نظر فیزیکی و هوش کاملاً سالم و عادی بود ولی در یادگیری بسیار مشکل داشت. برای حل اختلالات یادگیری و رفتاری او نیاز به روش تدریس مناسب و خاص بود. پس از مطالعه و بررسی فراوان، روش های ویژه ای را برای بهبود وضعیت او به کار بستم. راه حل های مختلف را آزمایش کردم. بهترین راه این بود که نوآوری های آموزشی را به کار ببرم و با استفاده از فناوری نو اختلالات یادگیری الینا را حل کنم. بنابراین از روش IT استفاده کردم. با تلاش فراوان توانستم به نتیجه مطلوب برسم. به طوری که پیشرفت الینا بسیار چشمگیر بود. او نه تنها در درس ریاضی و بخوانیم پیشرفت بسیار زیادی داشت بلکه مشکلات رفتاری او نیز به کلی رفع گردید و همانند سایر دانش آموزان در فعالیت های کلاسی شرکت می کرد. نتیجه ای که در نهایت به دست آمد این بود که: توانستم اختلالات یادگیری (دیسلکسی ) الینا را با کمک تدریس مبتنی بر IT حل کنم و از او دانش آموزی فعال و علاقمند بسازم. علاوه بر آن پیشرفت تحصیلی و علاقمندی سایر دانش آموزان نیز با این روش میسر شد و کلاسی سرشار از شادی و نشاط مهیا نمودم. موفقیت تحصیلی، علاقمندی و سرزندگی الینا و سایر دانش آموزان نشان دهنده موفق بودن این طرح می باشد.
دانلود اقدام پژوهی چگونه توانستم به کمک نوآوری های آموزشی اختلالات یادگیری و رفتاری الینا دانش آموز پایه اول را برطرف نمایم؟ بافرمت ورد وقابل ویرایش تعدادصفحات 42
اقدام پژوهی حاضر شامل کلیه موارد مورد نیاز و فاکتورهای لازم در چارت مورد قبول آموزش و پرورش میباشد و توسط مدیر سایت طراحی گردیده است. این اقدام پژوهی کامل و شامل کلیه بخش های مورد نیاز در بخشنامه شیوه نامه معلم پژوهنده میباشد
چکیده
توجه به اهمیت آموزش در دوران اولیه زندگی، پرداختن به پژوهش های علمی در برنامه های درسی دبستان امری کاملاً آشکار است. در دوران کودکی ساختار شخصیتی و رفتاری انسان بنیان گذاشته می شود و این دوران بسیار سرنوشت ساز است. امروزه به دلیل آن که کودکان پیوسته در معرض هجوم انواع رسانه ها و فناوری ها قرار دارند، لازم است فعالیت های یادگیری در روش های جدید، متفاوت و مهیج در آموزش و پرورش ارائه شود. استفاده از رایانه به عنوان ابزار آموزشی مفید در مدارس ابتدایی برای جستجوگری در شبکه جهانی به منظور کمک به دانش آموزان ابتدایی است. استفاده از این فناوری کلاس های دوره ابتدایی را از شادی و هیجان بیش تری برخوردار می کند. رایانه به دانش آموزان این دوره کمک می کند جزئیات دروس و مطالب کتاب را به خوبی فرا بگیرند. آموزش علوم، ریاضی و قرآن و..... از طریق رایانه و گفتگوهای رایانه ای و جلسات الکترونیک، به برنامه ریزی درسی و فعالیت های دیگر کلاسی، کمک زیادی می کند. اطلاعات جدید و فناوری ارتباطات به طور قابل ملاحظه ای یادگیری دانش آموزان را بهبود می بخشد و رایج ترین شیوه های دستیابی دانش آموزان به اطلاعات و دانش مورد نیاز آن ها را تحت تأثیر قرار می دهد.
مقدمه
در این چند سال بعنوان معلم پایه اول ابتدایی با دانش آموزان دختر و پسر با ویژگی های رفتاری و اجتماعی متفاوت سر و کار داشتم. اما امسال یکی از دانش آموزان من به نام الینا، با بقیه بچه هایی که تا به حال دیده بودم خیلی فرق داشت. او کودکی خجالتی، مضطرب و افسرده بود. آهسته و لرزان صحبت می کرد. با بقیه بچه ها دوست نمی شد و گوشه گیر بود. حتی قادر نبود که وسایل خود را از کیفش در آورد. کتابش را وارونه در دست می گرفت و هنگام تصویرخوانی از کتاب بخوانیم، می گفت: چیزی نمی بینم. در نوشتن نیز مشکل داشت و ساده ترین علائم کتاب بنویسیم را نمی توانست، بنویسد. او ریاضی را درک نمی کرد. به طور کلی او دچار اختلالات یادگیری یا دیسلکسی بود. در گوش دادن، صحبت کردن، خواندن، نوشتن، استدلال کردن و درک کردن مشکل داشت. با بررسی هایی که انجام دادم از نظر فیزیکی و هوش کاملاً سالم و عادی بود ولی در یادگیری بسیار مشکل داشت. برای حل اختلالات یادگیری و رفتاری او نیاز به روش تدریس مناسب و خاص بود. پس از مطالعه و بررسی فراوان، روش های ویژه ای را برای بهبود وضعیت او به کار بستم. راه حل های مختلف را آزمایش کردم. بهترین راه این بود که نوآوری های آموزشی را به کار ببرم و با استفاده از فناوری نو اختلالات یادگیری الینا را حل کنم. بنابراین از روش IT استفاده کردم. با تلاش فراوان توانستم به نتیجه مطلوب برسم. به طوری که پیشرفت الینا بسیار چشمگیر بود. او نه تنها در درس ریاضی و بخوانیم پیشرفت بسیار زیادی داشت بلکه مشکلات رفتاری او نیز به کلی رفع گردید و همانند سایر دانش آموزان در فعالیت های کلاسی شرکت می کرد. نتیجه ای که در نهایت به دست آمد این بود که: توانستم اختلالات یادگیری (دیسلکسی ) الینا را با کمک تدریس مبتنی بر IT حل کنم و از او دانش آموزی فعال و علاقمند بسازم. علاوه بر آن پیشرفت تحصیلی و علاقمندی سایر دانش آموزان نیز با این روش میسر شد و کلاسی سرشار از شادی و نشاط مهیا نمودم. موفقیت تحصیلی، علاقمندی و سرزندگی الینا و سایر دانش آموزان نشان دهنده موفق بودن این طرح می باشد.
توصیف وضعیت موجود
اینجانب کبری ، دارای مدرک لیسانس ، مدت سال است که در خدمت آموزش و پرورش مشغول به تدریس می باشم . امسال نیز بعنوان معلم پایه اول در مدرسه محدثه مشغول به خدمت می باشم از ابتدای سال تحصیلی متوجه شدم که یکی از دانش آموزانم به نام الینا دارای علائمی از قبیل بی علاقگی به مدرسه، ترس از مدرسه، همکاری نکردن با معلم، انجام ندادن تکالیف درسی به طور منظم، ضعف درسی، گوشه گیری و انزوا طلبی می باشد که نشاندهنده وجود اختلالات رفتاری و درسی در این دانش آموز بود. او دور از پدر و مادرش زندگی می کرد زیرا آن ها در حال کوچ کردن بودند.به همین دلیل او با پدربزرگ و مادربزرگ خود در روستا ساکن بود. دوری از پدر و مادر باعث بروز مشکلات روحی و عاطفی شده بود که بر اختلالات یادگیری او می افزود. آن ها به دلیل فقر اقتصادی ازوسایل ساده رفاهی مانند تلویزیون محروم بودند. وقتی از الینا می پرسیدم از برنامه های تلویزیون به کدام یک علاقه داری؟ می گفت: ما تلویزیون نداریم. او برای ورود به مدرسه مورد سنجش قرار نگرفته بود همچنین دوره پیش دبستانی را به علت فقر فرهنگی خانواده نگذرانده بود. او کودکی خجالتی، مضطرب، افسرده و نگران بود. دستانش همیشه از عرق خیس بود. جثه ای کوچکتر از سایر همکلاسی هایش داشت. من اغلب در زنگ های تفریح از پشت پنجره کلاس رفتار او را زیر نظر داشتم. اصولاً جنب و جوش و تحرک بسیار کمی داشت. بیشتر در گوشه حیاط مدرسه در کنار خواهر بزرگترش که کلاس چهارم بود می ایستاد و بچه های دیگر را با کنجکاوی نگاه می کرد. او با کسی ارتباط برقرار نمی کرد و حتی با همکلاسی هایش هم دوست نبود. هنگام صحبت کردن همیشه ترس داشت و خیلی آهسته و لرزان صحبت می کرد. در کلاس وقتی از دانش آموزان می خواستم کتاب های خود را روی میز گذاشته و باز کنند مدت زیادی طول می کشید تا کتاب خود را از کیفش در آورد و روی میز قرار دهد. یک ماه طول کشید تا من به کمک همکلاسی هایش به او یاد دادیم تا کتاب خود را وارونه در دست نگیرد. هنگام تدریس نگاره های کتاب بخوانیم، دانش آموزان می بایست درباره لوح ها صحبت کنند و تصویر خوانی کنند. وقتی نوبت به الینا می رسید مدت ها به تصویر نگاه می کرد و جوابی نمی داد. وقتی از او می پرسیدم که در تصویر چه می بینی؟ می گفت: هیچی نمی بینم. ابتدا فکر کردم که او مشکل بینایی دارد. به همراهی مدیر مدرسه او را به مرکز بهداشت فرستادیم تا مورد آزمایش بینایی سنجی و شنوایی سنجی قرار گیرد. در هر دو مورد مشکلی نداشت. بعد از آن به نظرم رسید که خجالتی است و نمی خواهد در جمع صحبت کند. از او خواستم که فقط برای من صحبت کند و باز او جواب می داد که در تصویر چیزی نمی بیند. با توضیحاتی که من و سایر همکلاسی هایش در باره تصاویر می دادیم او فقط بعضی از زیرنگاره ها را نام می برد و در مورد لوح بزرگ هیچ چیز نمی گفت. او اصلاً فکر نمی کرد و طوطی وار جواب می داد هرچه بچه ها اعم از درست یا غلط می گفتند همان را تکرار می کرد. در نوشتن هم بسیار مشکل داشت و ساده ترین علایم موجود در کتاب بنویسیم را نمی توانست، بنویسد. اغلب او را پای تخته آورده، دست او را می گرفتم تا بتواند، بنویسد. در دفتر مشق هم به او تمرین می دادم، اما باز هم در نوشتن مشکل داشت. او خیلی بی توجه بود. دائم به اطراف خود نگاه می کرد و در نوشتن بسیار کند بود. مدتی طول می کشید تا بتواند یک علامت خیلی ساده رسم کند. در خواندن و نوشتن و به خاطر سپردن اعداد هم بسیار مشکل داشت. دو ماه از سال تحصیلی می گذشت و من هرچه تلاش می کردم الینا هیچ پیشرفتی نداشت. همیشه در این فکر بودم که: "چگونه می توانم مشکلات یادگیری و رفتاری او را حل کنم؟"