فایل : word
قابل ویرایش و آماده چاپ
تعداد صفحه :51
اقتصاد سیاسی قدرت نمادین بوردیو
خبرگزاری فارس: این مقاله خصوصیات اصلی جامعهشناسی فرهنگ پییر بوردیو را به لحاظ سهم بالقوه انها در جامعهشناسی دین بررسی میکند. بوردیو خود توجه اندکی به مطالعه مذهب معطوف داشته است.اما خصوصیات عمده رویکرد او به مطالعه فرهنگ، ملهم از ماتریالیسم کارل مارکس و بهخصوص جامعهشناسی دین ماکس وبر است.
این مقاله خصوصیات اصلی جامعهشناسی فرهنگ پییر بوردیو را به لحاظ سهم بالقوه انها در جامعهشناسی دین بررسی میکند. بوردیو خود توجه اندکی به مطالعه مذهب معطوف داشته است.اما خصوصیات عمده رویکرد او به مطالعه فرهنگ، ملهم از ماتریالیسم کارل مارکس و بهخصوص جامعهشناسی دین ماکس وبر است.
برقراری ارتباط بین مطالعه فرهنگ و دین
اقتصاد سیاسی قدرت نمادین بوردیو
بوردیو جامعهشناسی قدرت نمادین را مطرح میکند، و در آن به موضوع مهم رابطه بین فرهنگ، قشربندی (اجتماعی) و قدرت میپردازد. او معتقد است که مبارزه برای شناسایی اجتماعی، بعدی اساسی از کل حیات اجتماعی است. در این مبارزه، منابع، فرایندها و نهادهای فرهنگی، افراد و گروهها را در سلسله مراتب رقابتی و دائمی سلطه نگه میدارند. او این ادعای جسورانه را مطرح میکند که همه رسوم و نمادهای فرهنگی از سلایق هنری، سبک لباس و عادات غذاخوردن گرفته تا دین، علم و فلسفه ـــ در واقع تا خود زبان ـــ دربرگیرنده منافع هستند و کارکرد آنها افزایش تمایزات اجتماعی است. بوردیو به اینکه چگونه این مبارزات اجتماعی از طریق طبقهبندی نمادین تجزیه میشوند، چگونه رسوم فرهنگی افراد و گروهها را در مراتب سلسله مقامی و طبقاتی رقابتی قرار میدهند، چگونه میدانهای نسبتاً مستقل تضاد، افراد و گروهها را در مبارزه بر سر منابع ارزشمند به هم متصل میکند، چگونه بازیگران مبارزه میکنند و به دنبال راهبردهایی برای دستیابی به منافع خود در درون این میدانها هستند و چگونه در چنین کنشی، بازیگران ناآگاهانه نظام قشربندی اجتماعی را بازتولید میکنند، بر این اساس فرهنگ عاری از محتوای سیاسی نیست بلکه نمودی از آن است.
لینک پرداخت و دانلود "پایین مطلب:
فرمت فایل: word (قابل ویرایش)
تعداد صفحه: 173
فهرست مطالب:
پیشینه ها، عوامل و شرایط انقلاب
انقلاب چیست ؟
تئوریهای تبین کننده انقلاب
مارکس و آندرت
گوتشالک
برینتون :
اکشتاین
دور کهایم و مرتون
اولسون و لوئیز
جانسون
ابعاد تحول انقلابی
تعریف انقلاب
استحاله ارزش ها
دگرگونی ساختاری
تغییر نهاد ها
تغییر نخبگان
خشونت ¹ و رویدادهای خشونت آمیز
تئوری ها و مدل های تحلیل انقلاب
تئوری ها و مدل ها
جامعه شناسی مارکسیستی و انقلاب مالکیت خصوصی
و جنگ طبقاتی نقش تاریخی طبقه پروستر
عوامل و شرایط و مبشرین انقلاب
فقر و انقلاب
تاریخ و مبارزه طبقاتی
تئوری های مارکسیستی انقلاب
مالکیت خصوصی و جنگ طبقاتی
قسمتی از متن:
در زمینه تشریح انقلاب ، [ مفهوم ] خشونت کارایی بیشتری از واژه تغییر ندارد . ما تنها در جایی می توانیم سخن بگوییم که تغییری به معنی یک آغاز نو رخ دهد ، یعنی در جایی که خشونت برای ایجاد شکل کاملاً متفاوتی از حکومت و شکل دهی یک جامعه سیاسی جدید به کار گرفته شود ؛ در جایی که غرض از رهایی از سرکوب ، دست کم برقراری آزادی باشد .
بدین ترتیب بعضی از رفتارهای خشونت بار ممکن است انقلابی باشند ولی همه رفتارهای خشونت آمیز را نمی توان در زمره انقلابات جای داد . همان گونه که یاد آور شدیم پژوهندگان انقلاب با اتکا به تعاریف ملازم با خشونت ، ناگزیرند که در صورت عدم وقوع خشونت ، اندیشه وقوع انقلاب را حتی اگر تغییر ریشه ای رخ داده باشد انکار نمایند . وانگهی ، توجه اینان همواره روی اقدام خشونت آمیزمتمرکزخواهدبودولو آن که ان اقدام پیش از یک رویدادخشونت بار فاقد اهمیت دیرپای نباشد.ولی این شگفتی نسبت به وقایع خشونت آمیزمشکل دیگر نیز پیش می آورد .
با تعریف انقلاب به عنوان واژگون سازی خشونت آمیز حکومت ، آن را یک فراگر تغییر ریشه ای تلقی ننموده ایم ، برعکس در این حالت انقلاب بنا به تعریف ، لحظه ای از زمان خواهد بود که در آن هنگام ، رژیم فرو می پاشد و گروه حاکمه جدید جانشین آن می شود . هر گاه این دگرگونی واحد با خشونت همراه باشد گفته می شود که یک انقلاب رخ داده است . برخی آشفتگی های موجود در زمینه اصطلاحات را می توان در این گونه استفاده از اصطلاح انقلاب دید.یک نمونه از این آشفتگی در طبقه بندی کودتا ها مشاهده می شود .
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 16
چکیده
زیبایی شناسی مارکس به شکل شگفت انگیزی تحت تاثیر دیدگاه سیاسی- اجتماعی اوست. او معتقد است هنر مانند کلیه فعالیتهای معنوی به رو بنای فرهنگی تعلق دارد و به واسطه شرایط اجتماعی، تاریخی و مخصوصاً شرایط اقتصادی تعیین میشود. هنر در نگاه مارکس انعکاس واقعیت اجتماعی است. در این پژوهش ابتدا کلیت دیدگاه زیبایی شناختی مارکس و سپس 3 محور اصلی این دیدگاه مورد بررسی قرار خواهند گرفت. این سه محور عبارتند از کارکرد اسطوره در گذر از اقتصاد به هنر، فقدان تناسب میان تکامل اقتصادی و هنری و افسون ابدی یک هنر ویژه که بنیادهای اقتصادی آن مدتهاست که پشت سر گذاشته شده است.
واژههای کلیدی
مارکسیسم، زیبایی شناسی، هنر، زیر بنا، اسطوره، اقتصاد.
مقدمه
کارل مارکس در دورهای به دنیا آمد که علاقه و دلبستگی انسانها از هنر و ادبیات بریده و متوجه اقتصاد سیاسی شده بود. بحثهایی که در آن زمان رواج داشت بیشتر پیرامون نقش هوش و قریحه و نبوغ، تقلید طبیعت و مسائل و مشکلات عملی جنبش آزادیخواهانه بورژوازی بود. نگرش بورژوازی به هنر به طور صریحی عمل گرایانه بود و مسائل هنر مقید به مسائل کار و کسب و سیاست. با در نظر گرفتن جو حاکم، مارکس و پیروانش نمیتوانستند آنگونه جامع و گسترده که فیلسوفان پیشین به هنر پرداخته بودند، پیرامون آن قلم فرسایی کنند. مارکس و انگلس در واقع هیچ تفسیر نظام مندی از هنر از خود بر جا نگذاشتند. آنها همه اندیشه و تلاششان را روی مسائل و مشکلات طبقه کارگر و مبارزه آنها متمرکز کرده بودند. به طور کلی زیبایی شناسی مارکس به نحو جدا ناپذیری در پیوند با جهان بینی انقلابی وی قرار داد.
مارکس دوباره تصمیم به نگارش اثر مستقلی در زمینه زیبایی شناسی گرفت. نخست در سال 1842 که میخواست با همراهی برونو بائر زیبایی شناسی هگل را نقد کند و بار دوم در 1857 که قرار بود برای دانشنامه امریکایی، رسالهای درباره زیبایی شناسی بنویسد. او هر دو بار در همان آغاز راه متوقف شد. طولانیترین متنی که مارکس در بررسی اثر هنری خاصی نوشته، فصلی است از کتاب خانواده مقدس که در آن به داستان مسلسل رازهای پاریس اژن سو پرداخته است. مارکس همواره به هنر و ادبیات علاقه داشت و در دانشگاه مدتی شاگرد ویلهلم شگل بود و تا زمانی که هاینریش هاینه درگذشت، دوستی نزدیک خود را با شاعر حفظ کرد. مارکس شیفته تراژدیهای یونانی و شکسپیر بود و در آثارش مدام از آنان نقل قول میآورد.
بنیان زیبایی شناسی مارکس به طور کلی بر این اندیشه استوار است که زیر ساخت اقتصادی بنیان همه آن چیزهایی است که در رو بنا یا آگاهی حضور دارند که هنر نیز از آن جمله است. زیبایی شناسی از نظر مارکس چیزی نیست که از نظر زیستی ذاتی انسان باشد و یا چیزی مقدم بر تکامل اجتماعی. زیبایی فرآوردهای است تاریخی و نتیجه یک سلسله تولیدات مادی و فکری دراز مدت. دو اعتقاد داشت که اثر هنری مانند هر فرآورده دیگر، مردم هنر شناس و زیبایی پسند به وجود میآورد. بدین سال تولید نه تنها برای فروشی میسازد بلکه برای شیء نیز فرد فراهم میآورد.
از آثار مارکس میتوان به «فتو فلسفه، سرمایه، کمونیسم، انقلاب و لهستان آزاد، انقلاب قرن 17 انگلستان، و جنگ داخلی فرانسه» اشاره کرد.
هنر در دیدگاه مارکس بیانگر واقعیت نیست برعکس بیان واژگونه واقعیت است. همانطور که آدمها به گونهای نادرست میپندارند که آگاهیشان تعیین کننده زندگی مادی آنهاست، و یا تعیین کننده محصولات زندگی مادی آنهاست، و همانطور که برای محصولات آگاهیشان حیات و تاریخ ویژهای قائل میشوند، در تمام گسترههای زندگی خود و از آن میان در هنر نیز همه چیز را واژگونه میبینند. بدین سان ایدئولوژی در حد نظام پندارهای خیالی و واهی یا آگاهی دروغین تنزل پیدا میکند و در تضاد با دانش راستین و علمی قرار میگیرد. مارکس و پیروانش در بسیاری موارد از تولید هنری چون واشری ایدئولوژیک بحث کردهآند. (لیف شیتز، 1381، 139- 138).
مارکس معتقد است ذهن هنرمند با سطح آگاهی اجتماعی دورانش فاصله دارد و این فاصله، فاصلهای نسبی است. یعنی فاصله هنرمندان از سطح آگاهی، اجتماعی روزگارشان همواره در یک حد نیست، اما خواستها و اشتیاق آنان در بیشتر موارد یکسان در تضاد با عقاید اجتماعی روزگارشان قرار میگیرد و همواره نیز جنبه بخردانه ندارد یا از سوی جامعه چنین ارزیابی نمیشود. همانطور که ادراک هنرمند از طبیعت با ادراک علمی متفاوت است، شناخت اجتماعی او نیز درکی است خاص. در موارد زیادی هنرمند، پیشتر از دورانش تولید کننده است.
به همین دلیل در جامعه سرمایهداری با شماری از دشواریهای تولید کنندههای مستقیم کالاها رو به روست. (رافائل، 1379، 152- 148) در نظر مارکس یک نویسنده کارگری تولیدی است زیرا او ناشر خود را ثروتمند میکند، درست همان کاری که کارگر تولیدی برای سرمایهدار انجام میدهد. (همان، 183).
این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید