قادر میسازد کارهای ارزندهای به ثمر برسانند. این آرزوی هر مدیر است که با ایجاد انگیزه در مامورین و کارکنان اداره اش، نیروی درونی و نهفته آنان را از قوه به فعل درآورد و محیطی پرتحرک و بانشاط برای تجلی بهترین استعدادها فراهم کند. نقش فرد و ویژگیهای شخصیتی و رفتاری او بهعنوان یک انسان در سازمان در چند دهه اخیر مورد توجه خاصی قرار گرفته است و برای توفیق در این زمینه، علم روانشناسی با تمام ظرافت و توانمندی خود به یاری حوزه مدیریت آمده است. امروزه روانشناسی سازمانی (Organizational Psychology) یکی از رشته های مهم، کارآمد و مورد علاقه است.
ورود روانشناسی به عرصه پرفراز و نشیب مدیریت سبب شد تا با استفاده از نظریهها و مکتبهای گوناگون روانشناسی و با استناد و برقراری روابط انسانی به تبیین شخصیت و رفتار فرد در سازمان پرداخته شود و مفاهیمی مانند انگیزش، تشویق، و رفتار سازمانی مورد تاکید و دقت قرار گیرد. انسان گرامیترین گوهر آفرینش ولی در عین زمان ناشناختهترین آن است. رفتار آدمی تابع اندیشهها، احساسات، انگیزهها، خواستهای درونی و عوامل عاطفی و تربیتی اوست که در موقعیتهای مختلف بهصورتهای گوناگون ظاهر میشود. بهمین دلیل، برای آشنایی با ابعاد مختلف وجود آدمی و ایجاد یک ارتباط بهتر و ایجاد انگیزش و حفظ و تامین صحت روانی در افراد، آشنایی با علم روانشناسی و علوم رفتاری امری لازم و ضروری است.
خوشبختانه در قرون جدید، علم روانشناسی در حوزه کار مدیریت به فعالیتهای چشمگیری پرداخته است و از اواسط دهه ۱۹۲۰ روابط انسانی به صورت یکی از ارکان و راهبردهای مهم کاری در مدیریت تبدیل شده است. در مدیریت (Management)، راهبردهای روانشناسی از قبیل: شناخت تفاوتهای فردی، استعدادها، عوامل انگیزشی، برقراری روابط انسانی، چگونگی تشویق و تنبیه و… مدیران را در پیوند بیشتر با کارمندان و همتایان آنان یاری میدهد. موضوع این است که پیبردن به شیوههای نفوذ و برقراری ارتباط سازنده و سبکهای رهبری، مدیران و رؤسا را از حالت خشک و بیروح مدیریت بیرون آورده، به سمت مدیریت بانشاط و پرتحرک سوق داده، شور و اشتیاق، انگیزش، آرامش، پویایی، نوآفرینی و تغییر و تحول در کٌل سازمان تحت پوشش را افزایش داده و در نهایت به بالابردن کیفیت و بهرهوری بیشتر رهنمون میسازد.
از روانشناسی چند تعریف میتوان بیان کرد، ولی دو تعریف عمده از آن درینجا ارایه شده که هر یک جنبه ویژهای را نمایان میکند: بنابر تعریف اول، روانشناسی علم رفتار است. این تعریف که از سوی روانشناسان رفتارگرا ارائه شده است، انسان و سایر جانداران را از دیدگاه رفتاری آنان مورد مطالعه قرار میدهد. علوم رفتاری که به این جنبه روانشناسی بستگی دارد، رفتار را بیشتر مطالعه میکند تا ذهن و اندیشه و یا احساسات را، زیرا رفتار قابل مشاهده، ثبتکردنی، قابل اندازه گیری، و درخور مطالعه است. در این نوع روانشناسی اندیشهها، احساسها و درک افراد را از راه مطالعه رویدادهایی که بهصورت رفتار آشکار میشوند، مورد قضاوت قرار میدهد.
تعریف دیگری که از روانشناسی شده است، موضوع علم روانشناسی را مطالعه درباره ماهیت رفتار، استعدادها، عواطف و محصولات ذهنی میداند، یا در واقع روانشناسی را مطالعه ذهنیتها و احساسها و عواطف، و حالتهای روانی تعریف میکند و مکتب آنان به نام روانکاوی (تجزیه و تحلیل روان) و شاخه های مربوط به آن شناخته شده است.
برای چنین مطالعهای تنها مشاهده رفتار کافی نیست، زیرا هنگامی که دو نفر با یکدیگر جنجال میکنند و یا یک بیمار روانی رفتاری را از خود نشان میدهد، در پشت آن رفتار انگیزهها و دلایلی در کار است که ما از آن آگاه نیستیم. آنچه قابل مشاهده است رفتار است، نه انگیزههای رفتار و از این رو برای شناخت انسان نیاز به شناخت جنبههای ذهنی و احساسی او وجود دارد.
امروزه در مدیریت از هر دو تعریف استفاده میشود و برای شناخت روانی مامورین یک سازمان، عواطف، انگیزهها، استعدادها، شخصیت، و ذهنیتهای افراد مورد توجه و بررسی قرار میگیرد.
مدیریت را هم به گونههای متفاوت تعریف کردهاند. یکی از صاحبنظران این حوزه مدیریت را افزایش نفوذ در پذیرش عملی دستورات با راهنماییهای مشخص سازمانی میداند. جورج تری نیز رهبری و مدیریت را کوشش برای نفوذ در مردم که با علاقه و مشتاقانه برای رسیدن به اهداف گروه کوشش میکنند، میداند. بنابراین مدیریت فرآیندی (پروسه) است اجتماعی که با بهکارگیری مهارتهای علمی، فنی و هنری کلیه نیروهای انسانی و مادی را تنظیم و هماهنگ کرده و با استفاده از راهبردهای روانشناسی و برقراری روابط انسانی و فراهم آوردن زمینههای انگیزش و رشد از طریق نیازهای منطقی فردی و گروهی به اهداف سازمان کمک میکند.
موضوعات روانشناسی و بهویژه رفتار سازمانی و تاثیر آن در سالهای اخیر بیش از پیش مورد توجه دانشمندان قرار گرفته است. شاید یکی از دلایل آن میزان دشواریهایی است که مدیران سازمانها در سلسله مراتب مختلف کاری خود با آن مواجه هستند.
امروزه بروز مشکلات و فشارهای روحی و روانی ناشی از زندگی ماشینی روابط همه افراد را تحتالشعاع خود قرار داده است که برای کاهش اینگونه فشارها و اضطرابها، تکنیکهای علوم رفتاری در روانشناسی میتواند مددرسان و یاریدهنده همه افراد در سازمانها و خصوصا مدیران باشد. هر سازمانی علاوه بر لزوم در دستداشتن منابع مادی و مالی نیاز به نیروی انسانی ماهر، بااستعداد، توانمند، توانا، باانگیزه، کوشا، متعهد، و با علاقه دارد.
به نظر دانشمندان مدیریت (کنز و کان) مدیران نباید فقط در پی جذب نیروی انسانی (قوای بشری) برای ادارات خود باشند، بلکه باید در حفظ و نگاهداری این منابع نیز کوشش فراوان بهکار برند و باید کاری کنند تا مامورین در حالی که کار و وظیفه خود را انجام میدهند، نوعی وابستگی و دلبستگی نیز به کار و سازمان پیدا کنند و به عبارت دیگر سازمان را همچون خانه خود دوست داشته و در آن احساس امنیت و آسایش که از نیازهای اساسی هر انسانی بهشمار میآید، داشته باشند.
بنابراین برای آنکه سازمان و اداره ای موثر باشد، مدیر باید جنبههای انگیزشی و تشویقی کار، مشارکت در کار و استفاده از عوامل روانی و رفتاری را در مناسبترین بخشهای برنامه کاری خود جای دهد. شناخت و تامین درست نیاز مامورین یکی از مهارتهای ارزنده مدیریت به شمار میآید.
روابط انسانی به معنای برقراری رابطه مثبت، هدفدار و سازنده با پذیرش شخصیت، تفاوتهای فردی و نیازهای افراد سازمان و علاقهمندبودن به نیازها، علایق، استعدادها و تواناییهای آنان است که توجه به این موارد استفاده از تکنیکهای مهم در علم روانشناسی است. رابطه انسانی با دلسوزی و احساس مسوولیت نسبت به مامورین درون سازمان و ایجاد جو اجتماعی در شرایط مطبوع و خوشایند و همراه با محیط تفاهم و درک متقابل بهوجود میآید.
روابط انسانی در دیدگاههای مختلف مورد بررسی قرار گرفته است. از نظر دیدگاه جامعهشناسی، ارتباطهای انسانی و شیوه مشترک زندگی و آگاهی از هدف، سه عامل سازنده جامعه به حساب میآید. ازدیدگاه روانشناسی اجتماعی مساله عمده انسان، بقا نیست؛ بلکه یادگرفتن نحوه زیستن باخودش است، انسان حاصل روابط و پیوندهایش با دیگران است و اگر قرار باشد شناختی از وی به دست آوریم، باید او را در این چارچوب بشناسیم.
در تاریخ تحول مدیریت، نظریه روابط انسانی جایگاه ویژهای دارد. این نظریه در دهه ۳۰ میلادی نضج گرفت و در دهه بعد تکامل یافت. در نظریه روابط انسانی، موثرترین عامل در ارتقای تولید و کارایی سازمان، نحوه تشکل افراد در قالب گروهها (گروپها، دسته ها) و نوع روابط بین آنها است. از دیدگاه مدیریت، روابط انسانی عبارت است از برانگیختن افراد در سازمان بهمنظور ایجاد همکاری از نوعی که نیازمندیهای افراد را برطرف سازد و موجبات تحقق اهداف سازمان را فراهم آورد. در مدیریت آموزشی نیز روابط انسانی یعنی، توان برقراری ارتباط انسانی با معلمان و مامورین از طریق پذیرفتن وجوه شخصیت، ویژگیهای فردی و همه تفاوتهایی که احتمالا با شخص مدیر دارند (و با وجود آوردن این احساس که مدیر یا رییس به آنها توجه کرده، وضعیت شان را درک نموده، از مشکلات و دغدغه های شان آگاه بوده و برای حل آنها جدی است). نقش روابط انسانی در مدیریت و خصوصا در مدیریت آموزشی بسیار جدی و اساسی است، به طوری که روابط انسانی در این نوع مدیریت، عاملی اثرگذار محسوب میشود که از دو بعد بر کیفیت عملکردهای مدیر موثر خواهد بود.
از یک سو عوامل تولید سیستمی در نظامهای آموزشی نیازمند برقراری، حفظ و تکوین رفتارهای مناسب انسانی است و معلمان، مشاوران، سرپرستان، مامورین دفتری و اداری جز این دسته از عوامل قرار میگیرند. از سوی دیگر مواد خام که تولید روی آنان صورت میپذیرد نیز مترصد دریافت و جذب انسانیترین و اصیلترین رفتارهایی است که مدیریت اعمال میکند. رفتار سازمانی مناسب برگرفته از روانشناسی روابط انسانی و مدیریت آموزشی، نهتنها موجد آثار آنی خواهد بود، بلکه به دلیل خاصیت فوقالعاده پذیرندگی مواد خام (درون دادهها)، تاثیر عمیق و پایداری در درازمدت برجای خواهد گذاشت. به نظر روانشناسان احتیاجات روانی افراد به اندازه احتیاجات جسمی در صحت روحی و جسمی آنان تاثیر دارند و به همان اندازه اساسی و ضروری هستند.
موضوع صحت روانی به سالم و متعادل بارآوردن شخصیت انسانها از طریق فراهمآوردن محیط مناسب برای تامین نیازها و شکوفایی استعدادها برمیگردد. به همین دلیل، در تعریف صحت روانی آمده است که صحت روانی عبارت است از پیشگیری از پیدایش بیماری روانی و سالمسازی محیط روانی تا افراد جامعه (سازمان) بتوانند با برخورداری از شخصیت و روان متعادل با عوامل محیط خود رابطه برقرار کرده و در راه تامین نیازها، شکوفایی استعدادها و رسیدن به اهداف متعالی فردی و اجتماعی خود بکوشند. چنانچه سازمانی بتواند زمینههای تامین صحت روانی را فراهم آورد، شخصیت و روان افراد متعادل میشود و میتوانند با یکدیگر و همچنین با عوامل محیطی، روابطی مطلوب برقرار سازند. بدین ترتیب اگر مدیر در درون سازمان خود مانند مکتب، صحت روانی را تامین کند شاگردان، معلمان و مامورین اداری روابطی مطلوب و منطقی و بر پایه روابط انسانی سازنده با هم خواهند داشت.
این سبب بهبود کیفیت در تعلیم و تربیه (آموزش و پرورش) و فضایی آکنده از شور و نشاط، تحرک و پویایی و امنیت، عشق و علاقه به حضور در محیط سازمان که در نتیجه منجر به سلامت روحی و روانی کلیه نیروهای اصلی میشود و مسلم است که این روند تفکر خلاق، پیشرفت و توسعه را به همراه خواهد داشت.
نتیجه گیری
روانشناسی مدیریت بطور کلی به بررسی مسائل و جنبه های روانشناختی مدیریت می پردازد. یک مدیریت موفق و خوب با استفاده از تکنیکها و روشهایی که نتیجه یافته های روانشناسی در حوزه مدیریت است می تواند به اثر بخشی برسد. روانشناسی مدیریت نهایتا در موارد ذیل نتیجه گیری میگردد:
شناسایی سبکهای رهبری و مدیریت
یکی از حوزه های مهم که در روانشناسی مدیریت مطرح است شناسایی انواع روشهای مدیریتی است. روشن است مدیران مختلف سبکهای مختلفی از رهبری و مدیریت را دارا هستند. بنابراین در روانشناسی مدیریت این سوال اصلی مطرح است که چه سبکهای مدیریتی وجود دارد؟ کدام روشهای مدیریتی موفق هستند؟ چه سبکهایی برای چه گروههای کاری مناسب هستند؟ و افراد زیر دست معمولا از چه مدیرانی رضایت دارند و .... بر این اساس روانشناسی مدیریت سبکهای مختلفی از مدیریت را شناسایی کرده و با توجه به اهداف مورد نظر و اینکه چه شرایط و ویژگیهای گروهی وجود دارد سبکهایی را به عنوان سبکهای موفق معرفی کرده اند.
بررسی ویژگیهای شخصیتی مدیران
بررسی ویژگیهای فردی و شخصیتی مدیران نیز مورد توجه بوده است. اینکه چه افرادی مناسب برای سمتهای مدیریت هستند و چه افرادی از عهده انجام وظایف و امور مدیریتی ناتوان هستند. طبیعی است همه افراد توان انجام امور مدیریتی را دارا نیستند و بطور کلی افرادی هستند که قدرت رهبری چندانی ندارند. این افراد طبیعتا نفوذ و تاثیر گذاری عمیقی روی کارکنان خود نخواهند داشت و از اینرو مسیر رسیدن سازمان را به اهداف مورد نظر با مانع روبرو خواهند کرد.
یافته های روانشناسی مدیریت در این حوزه نشان می دهد که افرادی که در کودکی ، نوجوانی و جوانی نفوذ بیشتری روی همسالان خود داشته اند، در بازیها نقش محوری گروه را بازی کرده اند و اغلب بازیها را رهبری می کنند در بزرگسالی نیز توان رهبری بالایی از خود نشان می دهند. این افراد با ویژگیهایی که دارند اغلب گروهها را تحت نفوذ و تسلط خود قرار می دهند. این اعمال تسلط به شیوه های تظاهر می کند. برخی افراد این اعمال نفوذ را با اعمال قدرت و زور انجام می دهند و برخی با ویژگیهایی دیگر مثل نشان دادن قدرت منطق و تصمیم گیری عالی.
انجام پژوهش و تحقیقات در حوزه عوامل موثر بر مدیریت
روانشناسی مدیریت سعی بر آن دارد به شناسایی تمامی عواملی بپردازد که در یک موقعیت کاری یا سازمان یا هر موقعیتی که با یک گروه دارای مدیر و رهبر سروکار دارد موثر هستند. برخی عوامل می توانند از بیرون شیوه مدیریت را تحت تاثیر قرار دهند. این تاثیرات می توانند در جهت مثبت و منفی موثر باشند. از اینرو لازم است همواره چنین عواملی شناسایی شوند و کوششها و روشهای لازم برای پررنگ کردن عوامل تاثیر گذار مثبت و کمرنگ کردن عوامل تاثیر گذار منفی صورت بگیرد. این عوامل ممکن است به اهداف گروه ، شرایط محیطی کار گروهی ، بافت گروه و … مربوط شود.
ارتباط روانشناسی مدیریت با سایر علوم
روانشناسی مدیریت به عنوان یکی از حوزه های روانشناسی با تمامی حوزه های دیگر روانشناسی ارتباط دارد و از یافته های آنها در موضوعات مورد بحث خود استفاده می کند. از این راستا با روانشناسی سازمانی و روانشناسی صنعتی ، روانشناسی کار ، روانشناسی اجتماعی ، ارتباط تنگاتنگی دارد. از سوی دیگر با علوم دیگری چون مدیریت ، علوم اجتماعی و جامعه شناسی ، علوم سیاسی می تواند مرتبط باشد. البته روانشناسی مدیریت به عنوان یک حوزه مجزا ، به عبارتی یک رشته مجزا حداقل در کشور ما وجود ندارد.
به عبارتی شاید در برخی ممالک رشته دانشگاهی مجزایی با عنوان روانشناسی مدیریت وجود داشته باشد. اما در کشور ما این بحث به عنوان زیر گروهی از بحث روانشناسی سازمانی و صنعتی قرار می گیرد و زمانیکه هدف از مدیریت رهبری یک گروه در رسیدن به اهداف اجتماعی باشد نه اهداف سازمانی زیر گروه روانشناسی اجتماعی قرار می گیرد و روانشناسی اجتماعی و روانشناسی سازمانی نیز اغلب به عنوان واحد درسی در گرایشهای مختلف روانشناسی تدریس می شود.
شناسایی سبکهای رهبری و مدیریت
یکی از حوزههای مهم که در روانشناسی مدیریت مطرح است شناسایی انواع روشهای مدیریتی است. روشن است مدیران مختلف سبکهای مختلفی از رهبری و مدیریت را دارا هستند. بنابراین در روانشناسی مدیریت این سوال اصلی مطرح است که چه سبکهای مدیریتی وجود دارد؟ کدام روشهای مدیریتی موفق هستند؟ چه سبکهایی برای چه گروههای کاری مناسب هستند؟ و افراد زیر دست معمولا از چه مدیرانی رضایت دارند و .... بر این اساس روانشناسی مدیریت سبکهای مختلفی از مدیریت را شناسایی کرده و با توجه به اهداف مورد نظر و اینکه چه شرایط و ویژگیهای گروهی وجود دارد سبکهایی را به عنوانسبکهای موفق معرفی کردهاند.
بررسی ویژگیهای شخصیتی مدیران
بررسی ویژگیهای فردی و شخصیتی مدیران نیز مورد توجه بوده است. اینکه چه افرادی مناسب برای سمتهای مدیریت هستند و چه افرادی از عهده انجام وظایف و امور مدیریتی ناتوان هستند. طبیعی است همه افراد توان انجام امور مدیریتی را دارا نیستند و بطور کلی افرادی هستند که قدرت رهبری چندانی ندارند. این افراد طبیعتا نفوذ و تاثیر گذاری عمیقی روی کارکنان خود نخواهند داشت و از اینرو مسیر رسیدن سازمان را به اهداف مورد نظر با مانع روبرو خواهند کرد.
یافتههای روانشناسی مدیریت در این حوزه نشان میدهد که افرادی که در کودکی ، نوجوانی و جوانی نفوذ بیشتری روی همسالان خود داشتهاند، در بازیها نقش محوری گروه را بازی کردهاند و اغلب بازیها را رهبری میکنند در بزرگسالی نیز توان رهبری بالایی از خود نشان میدهند. این افراد با ویژگیهایی که دارند اغلب گروهها را تحت نفوذ و تسلط خود قرار میدهند. این اعمال تسلط به شیوههای تظاهر میکند. برخی افراد این اعمال نفوذ را با اعمال قدرت و زور انجام میدهند و برخی با ویژگیهایی دیگر مثل نشان دادن قدرت منطق و تصمیمگیری عالی.
انجام پژوهش و تحقیقات در حوزه عوامل موثر بر مدیریت
روانشناسی مدیریت سعی بر آن دارد به شناسایی تمامی عواملی بپردازد که در یک موقعیت کاری یا سازمان یا هر موقعیتی که با یک گروه دارای مدیر و رهبر سروکار دارد موثر هستند. برخی عوامل میتوانند از بیرون شیوه مدیریت را تحت تاثیر قرار دهند. این تاثیرات میتوانند در جهت مثبت و منفی موثر باشند. از اینرو لازم است همواره چنین عواملی شناسایی شوند و کوششها و روشهای لازم برای پررنگ کردن عوامل تاثیر گذار مثبت و کمرنگ کردن عوامل تاثیر گذار منفی صورت بگیرد. این عوامل ممکن است به اهداف گروه ، شرایط محیطی کار گروهی ، بافت گروه و … مربوط شود.
ارتباط روانشناسی مدیریت با سایر علوم
روانشناسی مدیریت به عنوان یکی از حوزههای روانشناسی با تمامی حوزههای دیگر روانشناسی ارتباط دارد و از یافتههای آنها در موضوعات مورد بحث خود استفاده میکند. از این راستا با روانشناسی سازمانی و روانشناسی صنعتی ، روانشناسی کار ، روانشناسی اجتماعی ، ارتباط تنگاتنگی دارد. از سوی دیگر با علوم دیگری چون مدیریت ، علوم اجتماعی و جامعه شناسی ، علوم سیاسی میتواند مرتبط باشد. البته روانشناسی مدیریت به عنوان یک حوزه مجزا ، به عبارتی یک رشته مجزا حداقل در کشور ما وجود ندارد.
به عبارتی شاید در برخی ممالک رشته دانشگاهی مجزایی با عنوان روانشناسی مدیریت وجود داشته باشد. اما در کشور ما این بحث به عنوان زیر گروهی از بحث روانشناسی سازمانی و صنعتی قرار میگیرد و زمانیکه هدف از مدیریت رهبری یک گروه در رسیدن به اهداف اجتماعی باشد نه اهداف سازمانی زیر گروه روانشناسی اجتماعی قرار میگیرد و روانشناسی اجتماعی و روانشناسی سازمانی نیز اغلب به عنوان واحد درسی در گرایشهای مختلف روانشناسی تدریس میشود
نوع فایل: word قابل ویرایش 25 صفحه
مقدمه:
دنیای مدرن کنونی ودر عصر ارتباطات، انکار وکنترل رابطه بین پسر و دختر امری محال و دور از واقع بینی است. چون ارتباط دختر و پسر یک نیاز عاطفی و روانی است که برای بسیاری از جوانان عدم این ارتباط و جلوگیری شدید از آن موجب بروز مشکلات بزرگ روانی می شود وتجربه ثابت کرده که در موضوعاتی به این شکل فشار و کنترل نتیجه معکوس عاید می کند. علاوه بر این مسائلی مثل رشد بی رویه جمعیت، زندگی ما شینی، بالا رفتن سن ازدواج ، وجود خلاء عاطفی ، مشکلات خانوادگی و عدم امکان ازدواج برای همه اقشار جامعه به این نیاز دامن زده و انکار چنین ارتباطی را غیر ممکن ساخته است. البته بسیاری از جوانان به خاطر مسائل مذهبی یا خانوادگی این نیاز را در خود سرکوب می کنند و برخی نیزدر این کار راه افراط را پیش میگیرند یا توسط این ارتباط ها به بزه کاری دچار می شوند.
در جوامع مذهبی بدلیل عجین شدن فرهنگ وآداب ورسوم با مذهب یک نوع تناقضی بین باورها و نیازها ایجاد می شود واین مسائل بصورت لاینحل باقی می ماند در حالی که در سطح دنیا این نوع روابط جزء مسائل عادی اجتماع است و فرهنگ رابطه بین همه افراد جامعه حکمفرماست .اما در جوامعی که این روابط منع می شود ولع وحساسیت بیشتری بین دو جنس مخالف ایجاد شده به حدی که این نیاز سرکوب شده، در سنین بالا بیشتر نمودار می شود.
در جامعه ما بخاطرنوع اداره جامعه، بافت سنتی اجتماع ونوع فرهنگ حاکم بر جامعه جوانان ناچارند به شکل پنهانی و در خفا با هم رابطه ایجاد کنند. که در این نوع ارتباط، استرس ها، سوء استفاده ها و مشکلات بزرگی بوجود می آید.اما ما به هر حال در این اجتماع زندگی می کنیم پس چاره اساسی این است که با آموزش، فرهنگ ارتباطی خود را بالا ببریم.که با بالارفتن فرهنگ اجتماعی، همه اقشار جامعه به رابطه به عنوان یک نیاز اجتماعی نگاه میکنند و به خاطر این روابط شخصیت افراد زیر سوال نمی رود وبسیاری از مشکلات که اکنون فرا روی روابط پنهان است حل می شود. امید اینکه با بالا رفتن فرهنگ اجتماعی هر دختر و پسر ایرانی بتواند در مورد نیازهای اساسی خود با والدین یا با مشاوران کارآمد صحبت کند، تا پنهان کاری و مشکلات مربوط به آن از بین برود.
قدم اول در ایجاد فرهنگ رابطه اجتماعی این است که باید نگاه جامعه به زن عوض شود وبه زن به عنوان موجود درجه دوم نگاه نشود و هر حقی که برای پسری رواست برای دختر هم روا بدانند وبسیاری قوانین زن ستیز که حقوق زنان را محدود میکند کنار گذاشته شود.
فدم بعدی آگاهی واطلاعات عمده ای است که باید در اختیار همگان قرار داده شود تا هم پسران و هم دختران به نگاه یک انسان در هم بنگرند و ارزشهای انسانی را هر گز فدای خواسته های خود نکنند. وبدانند هر انسانی دارای حریم و حرمتی است که شکستن این حریم و حرمت مانند قتل آن انسان است.
موضوع دیگرگسترش مراکز مشاوره و حس اعتماد بخشی به جوانان برای مراجعه به این مراکز است.چون بسیاری از افراد نمی توانند در مورد مسائل خود با والدین خویش صحبت کنندپس باید حس اعتماد به جوانان داده شود تا به کارشناسان با تجربه این مراکز اعتماد کنند.
متاسفانه بسیاری از جوانان تصور میکنیم که با چند کلمه صحبت کردن با طرف مقابل وبرقراری یک عشق مجازی اجازه دارند تا مسئله ازدواج را مطرح کنند.درحالی که این پنداری غلط است چرا که هم این طرح این موضوع وسیله اغفال شده وهم اینکه شناخت در مورد ازدواج دارای ابعاد وسیعی است که باید همه آن ابعاد مورد برسی و تایید قرار بگیرد تا زندگی موفقی را بسازد.پس فرقی نمی کند ما از اینترنت یا از راههای دیگر با کسی آشنا شویم.بلکه مهم این است که اصول کلیدی زندگی موفق را در نظر بگیریم و برای تشکیل زندگی به عشقهای آتشین بسنده نکنیم.مسئله بعدی اینکه نباید تصور کنیم که همه رابطه ها منجر به ازدواج می شود.یا همه رابطه ها بخاطر ازدواج است. اصولادر روابطی هم که برای تشکیل زندگی مشترک پایه گذاری می شود، گاه موانع بزرگی بوجود می آید که رسیدن شخص را به فرد مورد علاقه اش غیر ممکن میکند پس لازم است که شخص در روابط خود با دیگران مانند یک فرد سرمایه دار همه سرمایه خود را به چوب حراج نزند ودر ثانی خود راآن چنان وابسته به این رابطه نکند که در پس از هم پاشیدگی رابطه، شکست روحی بزرگی بر او تحمیل شود.برای کسانی که صرف ازدواج در رابطه برای آنها مطرح است نباید رابطه خود را با کامروایی کامل از همدیگر بنا گذارند.چرا که نهایت هر عشق وکمال هر رابطه ای به کامروایی است و اگر افراد قبل از ازدواج اقدام به کامروایی کنند، مانند آبی است که بر روی آتش ریخته شود و قدم های عاشق را در رسیدن به معشوق سست و شکننده می کند.
در جامعه بسته کنونی و با وجود انواع مختلف مشکلات اجتماعی افراد زیادی هستند که در پی آنند تا نیاز جنسی خود را ارضا کنند و از راه دوستی پوششی بر مشکلات خویش بگذارند.به این مناسبت این افراد با شخصی طرح دوستی ریخته و چون ناچارند این فرد را رام خواسته های خود کنند به او پیشنهاد ازدواج می دهند.اما با گذشت زمان همه چیز را انکار می کنند.غافل از اینکه فرد مقابل تمام مدت خود را برای ازدواج مهیا میکرده و در این بین متحمل شکست سختی میشود. و متاسفانه در جامعه ما این موضوع باب شده و اینجاست که کلمه ارتباط را در اذهان عمومی زشت و منفور میکند. وزشت تر اینکه فرد به دوستی خود متعهد نباشد و همزمان چند فرد دیگر را هم اغفال کند.در پس چنین مشکلاتی است که خطر وجود جامعه بسته و ارتباط پنهانی مشخص می شود.که درمان آن آگاهی فردی و ایجاد فرهنگ ارتباط است تا هر کس در این روابط به هدف خویش برسد و کسی فدای خواسته دیگری نشود.
نوع فایل: word قابل ویرایش 50 صفحه
مقدمه:
ادراک انسان از جهان بیرون و حالات نفسانیش، از دیرباز مورد مطالعه و بحث فلاسفه بوده و با اولین طرز تفکر فلسفی درباره ارزش معلومات و شناخت انسان آغاز شده است. این پرسش همواره برای فلاسفه مطرح بوده است که ادراکات انسان چگونه پیدا می شوند؛ آیا اساس این ادراکات تجارب حسی است، یا بدیهیات عقلی؟ آیا ادراک پدیده ای مادی است که در سیر تکاملی ماده و رسیدن به مرحله خاصی شکل می گیرد و یا پدیده ای مجرد و نوعی از هستی است که با ماده تفاوت دارد؟
فلاسفه یونان، حکمای اروپایی، دانشمندان و فلاسفه اسلامی هر یک به نحوی سعی کرده اند به این پرسشها پاسخ دهند. فلاسفه یونان درباره شناخت و ادراکات انسان مشاهدات و مطالعاتی داشته اند، ایشان در پی کشف حقیقت و حدود و وسعت شناخت و داوری درباره حقیقت متوجه شده بودند که انسان در شناختهای خود کم و بیش خطا می کند. مهمترین پرسشی که برای حکمای اروپایی در بحث شناخت مطرح بوده است، چگونگی مطابقت ذهن با عالم خارج است. برای آنها جدایی ذهن از عالم خارج امری بدیهی به نظر می رسید و همگی به تعامل فاعل شناخت و متعلق به آن توجه داشته اند. اندیشمندان اسلامی جایگاه بحث علم و ادراک را در قلمرو وسیع شناخت و ارزش آن قرار داده اند که بر محور حس و عقل و مراتب و اعتبار آنها دور می زند.
در این مختصر سعی کرده ایم تا بدون طرح پرسشهای فلسفی ادراک از قبیل تجرد نفس و حالات آن و بدون بحث و جدل در مکتبهای مختلف فلسفی تنها به آرای فلاسفه حکما و دانشمندان اشاره ای داشته باشیم.
نوع فایل: word قابل ویرایش 23 صفحه
مقدمه:
اغلب مردم معنای واقعی کلمه ی "اعتماد به نفس"را به خوبی درک نمی کنند . به همین دلیل ان نوع از اعتماد به نفس وخود باوری را که مطلوب ومورد نظرشان است در زند گی تجربه نمی کنند چون فکر می کنند اعتماد به نفس یعنی این که ایمان واعتماد به موفقیتها یی که در کارها به دست می اورند. در صورتی که اعتماد به نفس واقعی وحقیقی ان است که قبل از این که در کاری موفق شویم نوعی اعتماد به توانایی خود برای انجام ان کار داشته باشیم .
اعتماد به نفس چیست ؟
"عزت نفس" یک منبع انرژی است . یک چتر وسیعی است که" اعتماد به نفس " زیر سایه ان است . اعتماد به نفس یعنی دیدن خودبه عنوان فردی توانا با کفایت دوست داشتنی ومنحصر به فرد .
کفایت یعنی توانایی که درحد کافی وتسلط بر امور باشد .
منحصر به فرد یعنی با توجه ودر نظر گرفتن تفاوتها ی فردی.
به تعبیر دیگر اعتماد به نفس یعنی ان احساس وشناختی که از توانایی هاومحد ودیت های بیرونی ودرونی خود دارید .
بنا براین وقتی که اعتماد به نفس وخود باوری خود را بر اساس ان که وان چه به راستی هستید ونه بر اساس موفقیت ها و دست یا بی ها یا شکست ها وناکامی های خود بنا می کنید چیزی را در خود خلق می نمایید که هیچ کس وهیچ چیز یارای گرفتنش را از شما نخواهد داشت . حال با توجه به مفاهیم بالا می توان گفت که اعتماد به نفس واقعی همواره در درون خود شما تولید می شود نه از بیرون . اعتماد به نفس واقعی زاییده ی تعهد شما به خودتان است . این تعهد که هر ان چه لازم باشد انجام خواهید داد تا به خواسته ها ونیازهایتان برسید .
اعتماد به نفس باور شخصی شماست نسبت به روح خودتان به عنوان یک انسان .
اعتمادبه نفس حقیقت این نیست که نترسیم . بلکه ان است که بدانید ومطمئن باشید با این که می ترسید
اما بی گمان دست یه عمل خواهید زد .
این پروژه مربوط به درس آمار استنباطی رشته روان شناسی و شامل مباحث آزمون t تک نمونه ای، آزمون t دو گروه وابسته، آزمون t دو گروه مستقل، آزمون تحلیل واریانس یکطرفه و آزمون خی دو یک متغیره و دو متغیره می باشد و در قالب word ارائه شده است. این مطالعه با داده های فرضی انجام شده است و نام محل و سال مطالعه قابل تغییر می باشد!