لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 28
فهرست مطالب:
چکیده
مقدمه
توضیح و تعریف مبانی تعلیم و تربیت
تأثیر شناخت شناسی بر تعلیم و تربیت
تأثیر ارزش شناسی بر تعلیم و تربیت
رئالیسم
مفهوم رئالیسم
زمینه های ظهور مکتب رئالیسم:
رئالیسم در روسیه:
رئالیسم جادوئی:
ویژگی رئالیسم جادوئی:
رئالیسم جادوئی در ایران:
تاریخچه رئالیسم
نتیجه گیری
چکیده :
مکتب رئالیسم در اواسط قرن نوزدهم به عنوان واکنشی در برابر مکتب رمانیتک پدید آمد. رئالیسم یعنی واقع گرایی. هنرمند رئالیست در آفرینش اثر خود بیشتر نقش تماشاگر را بازی میکند، جهان را آن چنان که هست باز مینماید، نه آن چنان که باید باشد؛ مظاهر طبیعت و جامعه و روح انسان را با تمام زیباییها و زشتیهایش نمودار میسازد بدون آنکه اندیشه و احساسات و میل خود را در آن دخالت دهد.( افراط ورزیدن بیش ازحد دراحساسات توسط هنرمندان رمانتیک باعث شد که آنها به تدریج از واقعیات اطراف خود دورشوند، غرق شدندرتخیلات باعث شد که پیوند خود را با مردم و دنیای واقعی قطع کنند. در این شرایط کم کم نویسندگان دیگری پدیدارشدند که درآثارشان اجتماع را با تمام خوبی ها و بدی هایش به تصویر کشیدند و چهره ای از زندگی واقعی را نشان دادند. )
مقدمه
با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و تأسیس حکومتی دینی و اسلامی بر اساس تعالیم قرآنی، ضرورت تغییری بنیادین در تمام نظامات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، بویژه در نظام تعلیم و تربیت کشور، احساس میشد. این ضرورت هم به لحاظ ماهیت فرهنگی، و معنوی انقلاب و هم به لحاظ تأثیرپذیری سایر نظامات از نظام تربیتی بود. این در حالی بود که نظام آموزش و پرورش بجا مانده از دوران قاجاریه بویژه دوران پهلوی، روساخت و تقلیدی از نظام تعلیم و تربیت کشورهای غربی بود که با اعتقادات و فرهنگ اصیل مردم مسلمان هماهنگی نداشت، زیرا نظام تربیتی غرب بر اساس نوعی جهانبینی و فلسفه خاص شکل گرفته است و نمیتواند با اصول و مبانی جامعه اسلامی هماهنگی داشته باشد. در راستای همین امر اقداماتی از قبیل تشکیل شورای عالی انقلاب فرهنگی، جهاد دانشگاهی و دفتر همکاری حوزه و دانشگاه و... صورت گرفت. این نکته بسیار آشکار است که اگر بنا باشد در مورد نظام تعلیم و تربیت کشور، کاری اساسی صورت گیرد، قبل از هر چیز لازم است فلسفه تربیتی مناسب با جهانبینی انقلاب اسلامی به وجود آید و سایر جنبههای تعلیم و تربیت (هدفها، روش و...) مبتنی بر آن شکل بگیرد تا بدین وسیله از استحکام و انسجام لازم برخوردار گردد و گرنه هر کاری که بدون توجه به این نکته مهم و اساسی صورت گیرد، کاری سطحی، غیر منسجم و بیبنیان خواهد بود؛ بر همین اساس، تبیین مبانی و اصول اساسی نظام تعلیم و تربیت اسلامی با استفاده از منابع اسلامی بسیار لازم و ضروری است، امّا با توجه به اینکه هر کسی نمیتواند مسائل اساسی جهانبینی اسلامی را از منابع و متون دینی به آسانی استخراج کند و نظامی فلسفی و تربیتی پدید آورد، پس لازم است به نظر عالمان دینی و حکمای الهی و مسلمان، که مقبولیت لازم را دارا باشند، مراجعه کرد.
برای تحقق این امر در این مقاله سعی شده است تا نظریات دو تن از فیلسوفان و متکلمان بزرگ معاصراسلامی، یعنی مرحوم علامه طباطبایی و استاد شهید مطهری(ره) تحت عنوان رئالیسم در فلسفه اسلامی مورد بحث قرار گیرد. به این نکته باید توجه کرد که نه تنها این دو فیلسوف بزرگ اسلامی، رئالیست هستند، بلکه تقریبا میتوان گفت همه فیلسوفان مسلمان نیز رئالیست هستند و معتقدند اشیا مستقل از ما وجود دارند که بعضی از طریق حواس در ذهن تأثیر میکند و ذهن به درک آنها نائل میشود و بعضی هم توسط عقل شناخته میشود. علاوه بر این، آنان معتقدند غیر از جهان مادی نیز حقایقی وجود دارد که بهره آنها از واقعیت کمتر از مادیات نیست، بلکه بیشتر و والاتر است و از همه بالاتر، وجود حق تعالی است که در عین مادی نبودن، واقعیتبخش هر واقعیتداری است. چون در مکتب رئالیسم اسلامی، تعلیم و تربیت از نوع حکمت عملی (ایدئولوژی) و مقولات فلسفی (جهانشناسی، انسانشناسی، شناختشناسی و...) از نوع حکمت نظری (جهان بینی) است، لذا قبل از بحث از چگونگی این ارتباط، لازم است ارتباط بین جهانبینی و ایدئولوژی از دیدگاه این مکتب مورد اشاره قرار گیرد.
در مقدمه مقاله به ضرورت بحث فلسفه تعلیم و تربیت در کشور اسلامی ایران وارتباط منطقی بین جهانبینی و ایدئولوژی بطور کلی اشاره، و سپس در ادامه مقاله تلاش شده است ارتباط منطقی بین جهانبینی یا مقولات فلسفی (هستیشناسی، خداشناسی، انسانشناسی، شناختشناسی و ارزش شناسی) با جنبههای مختلف تعلیم و تربیت (اهداف، محتوی، روش و...) نشان داده شود. در پایان مقاله نیز به عنوان نتیجهگیری به این سه مطلب اشاره گردیده است: 1ـ رئالیسم اسلامی یک نظام تعلیم و تربیت ویژه دارد.
2 ـ مقولات فلسفی رئالیسم اسلامی بر جنبههای مختلف تعلیم و تربیت تأثیر مستقیم دارد.
3 ـ بین هستیشناسی رئالیسم اسلامی و علومی که در فرهنگ اسلامی بهوجود آمده است، ارتباط آشکاری وجود دارد.
ارتباط منطقی جهانبینی و ایدئولوژی
این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید
لینک پرداخت و دانلود "پایین مطلب:
فرمت فایل: word (قابل ویرایش)
تعداد صفحه: 5
فهرست مطالب:
سکولاریزم:
«مکتب جدایی دین از سیاست»
منابع:
مؤلف:
ترجمه:
قسمتی از متن:
انسان غربی، با همسنگ پنداشتن مدرنیته با تجربة غرب، یک روند جهانی سکولاریزاسیون را همگام با گسترش نوسازی در سراسر جهان پیش بینی می کند.
با این حال هیچ کس نمی تواند تاثیر دین در سیاست خاورمیانه را به عنوان یک عامل مزاحم یا یک پدیدة جزئی کنار بگذارد.
چشمگیرترین روند سکولاریزم در ایران در سال 1366 روی داد که مبارزاتی بر سر سیاست های دولتی و سازگاری آنها با قوانین دینی در جریان بود. از قبیل مالکیت خصوصی و ملی کردن تجارت خارجی. در این میان رهنمودهای (آیت الله) خمینی دارای مضامین عمیقاً سکولار و روشنگر بود. او در نامه ای استدلال کرد که اگر مصلحت حکم کند در آن صورت دولت حق دارد بنا به مصلحت (!!!!!) عمل کند تا شریعت (که البته خود انحراف یافتة این حکم را در جامعة امروز مشاهده می کنیم) اگرچه بیان و لحن نامه مذهبی بود ولی ملاحظه ای دنیوی مفاد آنها را تشکیل می داد: رفاه بخش های محروم تر جامعه.
امروزه ما شاهد مرگ سکولاریزم در ایران نیستیم. اما قابل ذکر است که هر حرکتی که بخواهد به موفقیت برسد باید به ارزش ها و آرمان های توده احترام بگذارد.
پس از تحولاتی که در نتیجة پیدایش رنسانس در اروپا رخ داد، یکی از پرنمودترین نحله های فکری که تمام ساختارهای اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی و سیاسی را در بر گرفته و زندگی آدمی را در مسیر سلسله ای از تغییرات قرارداد سکولاریزم بود که مثابه یک ایدئولوژی در سراسر جهان غرب به جای ادیان الهی مطرح شد.
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:12
فهرست و توضیحات:
مکتب اصالت توده ای
مکتب اصالت فرهنگ توده ای
ریچارد هوگارت ( -1918)
ریموند ویلیام (1988-1921)
هوگارت، نظریه پرداز فرهنگ معاصر انگلیسی، بینانگذار مرکز مطالعات فرهنگی معاصر در دانشگاه بر مینگهام و چهرة برجسته ای در مطالعه فرهنگ توده ای مدرن است. به نظر هوگارت طبقات پایین در مقابل فرهنگ جدید صرفاً منفعل نیستند بلکه تا حد زیادی قدرت تشخیص و انتخاب دارند و این قدرت در «ذوق فرهنگی و هنری» مندرج در زندگی آن طبقات ریشه دارد. در مقابل فرهنگ سرگرمی مدرن همین ذوق فرهنگی و هنری را می کشد و از بین می برد. ویژگی اصلی فرهنگ قدیم طبقات پائین احساس همبسنگی و پیوند بود که آن فرهنگ بین مردم ایجاد می کرد و از آنجا که آن فرهنگ برخاسته از علایق و تلخیها و شیرینیهای زندگی آنها بود، آئینه تمام نمای کلیت زندگی ایشان نیز به شمار میرفت. فرهنگ قدیم فرهنگ جماعتی است در حالی که فرهنگ سرگرمی مدرن فرهنگ تودهای است، یعنی برخاسته از علایق جماعت نیست. فرهنگ کوچه و بازار هر قدر هم ممکن است. به نظر برخی سخیف بیاید اما به هر حال فرهنگی خودجوش و برخاسته از عمق وجود عامة مردم است. اما به نظر هوگارت فرهنگ تودهای مدرن دیگر کاملاً برخاسته ازعلایق و خواستهای طبقات پایین نیست. رسانههای جمعی مدرن در فرهنگ اصلی دخل و تصرف میکنند و فرهنگی ساختگی، «بی رنگ و رو» و «پیش پا افتاده» رواج می دهند. در این فرهنگ بر خلاف گذشته دیگر نمیتوان «کامل زیست» . فرهنگ تودهای سیراب کنندة روح نیست بلکه تجارت زده و انتزاعی است. فرهنگ تودهای ، فرهنگ بربریت تازهای است . فرهنگ سرگرمی تنها سطح ذوق فرهنگی را تنزل نمیدهد بلکه از طریق تهییج و تحریک بیش از حد نهایتاً آنرا از کار می اندازد.
با این همه به نظر هوگارت بقایای فرهنگ مردمی طبقات پایین همچنان در شیوة گفتار، انجمنها و سرگرمیها و بازیهای قدیمی آنها تداوم مییابد و آن طبقات تا اندازهای فرآوردههای صنعت فرهنگ را در جهت مقاصد خود تغییر میدهند و به کار میبرند، هر چند به نظر او فشارهای فرهنگ تودهای سرانجام مقاومتها را می شکند و «جماعت» فرهنگی سنتی را تخریب میکند در عصر جدید، تجارت تعیین کنندة سرنوشت فرهنگ است و سلطه خود را از طریق فرآورده های فرهنگی اعمال میکند. از همیت رو عصر جدید عصر تنزل فرهنگی است . به طور خلاصه به نظر هوگارت طبقات پایین و توده مردم در عصر جدید میتوانند هم فرهنگی خود جوش داشته باشند و هم فرهنگی تحمیل شده و تجاری؛ اما در عمل فرهنگ تجاری تودهای غلبه می یابد و گرچه در همین فرهنگ تودهای تجاری میتوان باز هم عناصری از فرهنگ طبقات پایین یافت، لیکن این عناصر به تدریج مغلوب میشوند.
مقاله جلوه های رازپردازی سوررئالیسم برای رشته های هنر و معماری با فرمت word شامل 29 صفحه
پیشگامان هنر نوین در آزمایشگریهای پیگیر و شادمانة خویش از قلمرو یافتههای مرئی و طبیعی فراتر رفتند. نقاشی نوین در روند استحالة واقعیت به انتزاع جهان اشیاء را پشت سرنهاد. د رسالهای پیش از جنگ همهچیز نویدبخش می نمود؛ ولی در جنگ و پیامدهای آن وضع را دگرگون کرد. شماری از پشتازان هنر در جنگ کشته شدند؛ بسیاری به ورطة یأس فرو غلتدیدند؛ برخی علم طغیان برافراشتند؛ و بسیاری دیگر خود را از مسایل اجتماعی یکسره کنار کشیدند. دیدیدم که از این میان تنها تنی چند از هنرمندان نوین هدفهای پیشین را پی گرفتند.
پس از آن که هنر از تقلید جهان مرئی سرباز زد شیء بیجان یکسره از قلمرو کاوش روانشناختی و بصری حذف نشد بلکه در سطحی دیگر مورد تجربه قرار گرفت. مواجهة مجدد با واقعیت در ژرفای ذهن صورت پذیرفت؛ یعنی در جائیکه گاه خاطره شیء به سطح میآید تا بعنوان تصویر ناب دریافت شود. این تجربه هنگامی به اوج خود رسید که هنرمند توجهش را بیشتر به شیء منفرد معطوف کرد تا به مجموعة طبیعت و جو پیرامونش؛ و از این طریق او به مفهومی تازه از این جهان اشیاء ره برد. اکنون، هالهای از غرابت و راز، زندگانی خاموش شیء را پوشانید و احساس از ترس یا طنز و یا همبستگی جادویی با جهان اشیاء در هنرمند برانگیخت این دبد وهمآمیز- که بویژه در سالهای بین دو جنگ گسترش یافت- نتیجة آشفتگی روحی هنرمند بود. او خود را در برابر جهانی از همگسیخته، غیرمعقول و یگانه میدیدید که اجزاء پراکندهاش مبهم و مرموز مینمودند. او ناگزیر به مقابله با این جهان اضطرابانگیز مینمودند. او ناگزیر به مقابله با این جهان اضطرابانگیز میبود و تبیین این مقابله شکلی از رازپردازی را میطلبید. در اینجا هنرمند دیگر به تجربههای« بیان» و
« ساختمان» واقعیت هنری نمیپرداخت، بلکه صرفاً واکنش روانی خویش را در برابر واقعیت برونی به تصویر میکشید او در توصیف واقعیت درونی به روشها و اسلوبهای گذشته بازمیگشت؛ و درواقع از دستآوردهای استادان هنر نوین چشم میپوشید. از اینرو، ما گرایشهایی از ایندست را فقط بعنوان حاشیهای بر متن کاوشگری در زبان هنری نوین تلقی میکنیم. و از این دیدگاه به بررسی آنها میپردازیم.
سرچشمة این گرایشها را میتوان در شیفتگی به هنر جادویی کهن یافت. از 1890 به بعد حساسیت به هنر ساده و خامدستانه پیوسته فزونی گرفت. پس از شناخت ماهیت هنر بدوی توسط گوگن، توجه هنرمندن مختلف به مظاهر گونهگون این هنر افزایش یافت. واقعگرایی بیپیرایة الواحنذری و بازنمای قدیسان، پیروان گوگن را واداشت تا نظیرهمان سادگی و خامدستی را در طرحهای خود نشان دهند. نقشپردازی انتزاعی و رنگآمیزی جسورانة هنر عامیانة باواریایی و روسی، کاندینسکی را در راه رسیدن به نقاشی انتزاعی مطمئنتر کرد. موج اشتیاق به بیان هنری اعصار آغازین رفتهرفته بالا گرفت. در دهة آخر سدة نوزدهم نقاشی کودکان« کشف» شد. چندی بعد بالکله ویژگیهای صوری طراحی و نقاشی کودکان را اساس کار خود قرار داد. قومشناسان برارزش هنری« مدارک» تجسمی اقوام بدوی تأکید کردند؛ و پیکاسو و کرنشر بیش از سایرین در آزمایشگریهای خود از این آثار بهره جستند. باستانشناسان و پژوهندگان عصر باستان، زیبایی پیکرهسازی دورة« آرکاییک» یونان را نابترین بیان اندیشة یونانی بشمار آوردند. پیکاسو به این نتیجه رسید که تعالی جادویی مجسمههای ابیریایی کهن و اهرمینگرایی هنر آفریقایی ریشههای صوری مشترک دارند. بدینسان ، ذهن هنرمندترین در پس آثار بدوی اهنریمنی و کهن وش وحدت جادویی کهن میان انسان و محیطش را احساس کرد. شوق بازگشت به این دنیایی جادویی از تمایلی رمانتیک سرچشمه میگرفت که در چارچوبة اتباتگرایی سدة نوزدهم مجالی برای خودنمایی نمیداشت؛ ولی اکنون در شرایط فکری و روحی سدة بیستم بارز میشد.
در جریان این کندوکاو افسونآمیز در پی کیفیت رازگونة اشیاء برخی از نامهای کمابیش فراموششده از نو بر سر زبانها افتادند. اکنون استادانی چون جتو، اوچللو، و پیرودلا فرانچسکا از پس قرون سربرآوردند. اینان سازندگانی بزرگ بودند که معماری بیپیرایهشان کوبیستها را شگفتزده کرد؛ ولی در عین حال« بدوی» های اصلی نیز بودند که حس زیبایی صورت ناب را بطور طبیعی با احساس از کیفیت جادویی اشیاء درآمیخته بودند. استادان ایتالیایی نامبرده، کیفیت ذاتی اشیاء – و نه شکلهای بصری تصادفی آنها- را از جهان مرئی بیرون کشیدهبودند. اینان میکوشیدند در نقاشیهای خود همراه با توصیف صوری شیء مرئی انگار خویش دربارة شیء را نیز ارائه کنند. اینان تصور یا ایماژ شیء را با تعریفی که از آن داشتند، انطباق دادند. این تجربة بصری دوران« پیش از رافائل» راه بر هنری گشود که تمامی جنبههای بدویت و آفرینش خودبخودی را در خود داشت.این هنر- به رغم آنکه در زیر لایة فوقانی فرهنگ پنهان شدهبود- در دنیای غیر حرفهایها، مکتبندیدهها و « نقاشان یکشنبه» به زیست خود ادامه داده بود. برخی از هنرمندان سدة بیستم در واقعگرایی خام و سادة نقاشان مزبور، بیان معاصر« واقعیت برتر» را یافتند.
پاورپوینت معماری دیکانستراکشن
تعداد اسلاید: 53
قابل ویرایش
پاورپوینت معماری دیکانستراکشن دیکانستراکتیویسم «Deconstruction» یا ساختار شکنی برای اولین بار در دهه های 60 و 70 توسط فیلسوف فرانسوی، الجزایری ژاک دریدا «JacquesDerrida» در عرصه فلسفه و ادبیات مطرح شد. دریدا گفتار فلسفی غرب را که نوشتار را مقدم بر گفتار میدانند زیر سوال برده و مفاهیم جدیدی را در رابطه با گفتار «speech» و نوشتار «writing» بیان می کند. او بین نوشتار و گفتار فرق میگذارد و میگوید در طول تاریخ غرب از افلاطون تا به حال، تأکید بر لوگوسانتریک بوده است؛ یعنی تاکید بر روی گفتار . به بیان دیگر تقدم گفتار بر نوشتار و وحدت میان دال و مدلول. یعنی هر جا دال میآید، مدلول هم باید باشد. این اساس لوگوسانتریسم است که دریدا این نظریه را نقد میکند....