نوع فایل: word
قابل ویرایش 103 صفحه
چکیده:
آنچه پیش دوست مطالبی درباره یکی از موارد مورد بحث در حقوق معاهدات، یعنی حق شرط یا Reservation است، که به معنای پذیرش مشروط یک معاهده بین المللی است.
گاهی دولتها هنگام پذیرش معاهده، شروطی را مطرح می کنند که به محدود شدن تعهداتشان می انجامد. ما ابتدا حق شرط را به طور کلی تعریف کردیم و قسمتهای تعریف را جداگانه بررسی نمودیم. سپس به بررسی مهمترین و اصلی ترین منبع بحث حق شرط در معاهدات یعنی کنوانسیون حقوق معاهدات 1969 وین پرداختیم و مطالبی را که در مورد حق شرط آورده، تحلیل نمودیم و سپس به بررسی حق شرطهای وارده دولتها به کنوانسیون های حقوق بشری بین المللی ـ البته بعد از بررسی اجمالی آنها ـ روی آوردیم، که ضمن آن نمونه های از حق شرطهای وارده دولتها بر این کنوانسیون ها ذکر شد. بعلاوه عملکرد جمهوری اسلامی در مورد امضاء و تصویب یا الحاق به این کنوانسیون ها و اینکه آیا حق شرط وارده کرده مورد بحث واقع شد (البته به طور خلاصه).
در پایان نتیجه گیری شد که آیا حق شرط در معاهدات حقوق بشر، با توجه به اهداف فرادولتی جهان شمول بشر دوستانه و بشر محور آنها، جایز و وارد است یا خیر؟ و با توجه به محاسن و معایب اعلام حق شرط در معاهدات، علی الخصوص معاهدات حقوق بشر که هدف آنها تأمین صلح و آرامش و برابری و آزادی در جهان است، نتیجه گیری صورت گرفت.
مقدمه:
بحث حق شرط در معاهدات از مباحثی است که در حقوق بین الملل عمومی دوره کارشناسی به آن پرداخته نمی شود و طرح و تحلیل آن در حقوق معاهدات دوره کارشناسی ارشد حقوق بین الملل صورت می گیرد و طریقه آشنایی این جانب بابحث و موضوع حق شرط بواسطه یکی از دوستانم بود که در مقطع کارشناسی ارشد حقوق بین الملل تحصیل می نماید که پس از چند سؤال کلی در مورد ماهیت حق شرط با توجه به طرح آن در سالهای قبل و انجام تحقیق درباره کلی حق شرط، بر آن شدم که این موضوع را خاص نموده و حق شرط را در معاهدات حقوق بشر بررسی نمایم. سپس با طرح آن در شورای پژوهشی و مساعدت های معاونت محترم پژوهشی دانشکده علوم قضایی جناب دکتر علی قاسمی این موضوع تصویب شد.
پس از شروع به تحقیق اولین مشکل که خود نمایی کرد خود مشکل کمبود منابع فارسی بود که این امر با راهنمایی های جناب دکتر علی قاسمی برطرف گردید و اینجانب پس از مطالعه منابع و بررسی آنها توانستم این تحقیق را ارائه نمایم و بدینوسیله از بابت کاستی ها و نواقص فراوان آن عذر خواهی می نمایم.
در پایان برخود حتم و لازم می دانم که ابتدا از خداوند بزرگ که به حقیر توفیق داد با وجود مشکلات فراوان این کار کوچک را انجام دهم نهایت شکر و سپاسگذاری را بنمایم و سپس از مادرم بخاطر تلاش ها و فداکاریهایش که به حقیر کمک کرد تا راحت تر این تحقیق را انجام دهم تشکر می کنم. و اما از جانب استاد دکتر علی قاسمی که با کمک ها و راهنمایی های دلسوزانه خود، حقیر را در انجام این تحقیق یاری فرمودند کمال تشکر را دارم.
همچنین از دوستان خوبم آقایان نجومی، قطبی راوندی، قائبنی زاده و محدث زاده که مرا در امر تهیه منابع یاری فرمودند نیز تشکر می نمایم.
فهرست مطالب:
مقدمه
فصل اول : تعریف و مفهوم کلی حق شرط
زمینه بحث
گفتار اول : تعریف کلی حق شرط
بند یک : حق شرط اعلامیه ای است یکجانبه
بند دو : حق شرط تحت هر نام و عنوان و عبارت
بند سه : هنگام امضاء، تصویب، قبولی، پذیرش یا الحاق
بند چهار : مستثنی کردن بعضی از مقررات
بند پنج : تغییر دادن برخی از مقررات و تعهدات
بند شش : عبارت « برخی از مقررات و تعهدات »
بند هفت : عبارت «در مورد اجرای آن معاهده»
گفتار دوم : محاسن و معایب حق شرط
بند یک : محاسن حق شرط
بند دو : معایب حق شرط
فصل دوم : بررسی حقوقی حق شرط در معاهدات بین المللی (کنوانسیون 1969 وین)
گفتار اول : تعریف و ماهیت حقوقی حق شرط در کنوانسیون
گفتار دوم : تفاوت حق شرط با اعلامیه ی تفسیری در کنوانسیون
بند یک : تنظیم حق شرط
بند دو : زمان تنظیم حق شرط
الف ) حق شرط در زمان امضای معاهده
ب ) حق شرط در زمان تصویب معاهده
ج ) حق شرط در زمان الحاق به معاهده
گفتار چهارم : قبول و مخالفت با حق شرط در کنوانسیون
گفتار پنجم : آثار حقوقی حق شرط و مخالفت با آن در کنوانسیون
بند یک : آثار حقوقی قبولی حق شرط
بند دو : آثار حقوقی اعتراض به حق شرط
گفتار ششم : انصراف از حق شرط و انصراف از مخالفت با آن در کنوانسیون
گفتار هفتم : روش اعمال حق شرط در کنوانسیون
گفتار هشتم : حق شرط نسبت به کنوانسیون حقوق معاهدات 1969 وین
فصل سوم : بررسی حق شرط در معاهدات حقوق بشر و رویه بین المللی
مقدمه بحث
گفتار اول : میثاق بین المللی حقوقی مدنی و سیاسی (ICCPR)
بند یک : معرفی اجمالی میثاق
بند دو : نحوه ی پذیرش میثاق از سوی دولتها
بند سه : عملکرد دولت ایران نسبت به میثاق حقوق مدنی و سیاسی
گفتار دوم : میثاق حقوق اقتصادی ـ اجتماعی و فرهنگی (ICESCR)
بند یک : معرفی اجمال میثاق
بند دو : نحوه ی اجرای میثاق و تفاوت آن با میثاق حقوق مدنی و سیاسی
بند سه : نحوه ی پذیرش میثاق از سوی دولت ها
بند چهار : عملکرد دولت ایران نسبت به میثاق حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی
گفتار سوم : کنوانسیون منع تبعیض علیه زنان (CEDAW)
بند یک : معرفی اجمالی کنوانسیون
بند دو : مسأله حق شرط در کنوانسیون
بند سه : نحوه ی پذیرش کنوانسیون از سوی دولتها
گفتار چهارم : نتیجه گیری
فهرست منابع
منابع و مأخذ:
شریفیان جمشید، «راهبرد جمهوری اسلامی ایران در زمینه حقوق بشر در سازمان ملل متحد» تهران-مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1380، چاپ اول.ضیایی بیگدلی محمد رضا: «حقوق معاهدات بین المللی» تهران-انتشارات گنج دانش، 1383- چاپ اول.عماد زاده محمد کاظم: «استفاده از حق شرط درمعاهدات بین المللی» مجله حقوقی دفتر خدمات حقوقی بین المللی جمهوری اسلامی ایران، شماره هشتم، بهار-تابستان 1366.فلسفی هدایت الله : «حقوق بین الملل معاهدات» تهران،فرهنگ نشرنو-1379.مهر پور حسین: «حقوق بشر در اسناد بین المللی و موضع جمهوری اسلامی ایران»تهران-انتشارات اطلاعات-1374 . چاپ اول.مهر پور حسین: «نظام بین المللی حقوق بشر»-تهران-انتشارات اطلاعات.1383- چاپ دوم.
کنوانسیون ها:
کنوانسیون حقوق معاهدات 1969 وین.میثاق حقوقی مدنی سیاسی 1966مجمع عمومی سازمان ملل متحد.میثاق حقوق اقتصادی- اجتماعی و فرهنگی 1966 مجمع عمومی سازمان ملل متحد.اعلامیه جهانی حقوق بشر- 1948- مجمع عمومی سازمان ملل متحد.کنوانسیون منع کلیه اشکال تبعیض علیه زنان- 1979- مجمع عمومی سازمان ملل متحد.لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه4
چکیده:مقاله حاضر در صدد تبیین دیدگاه توماس آکوئیناس در باب عدالت به عنوان یک فضیلت مىباشد. در این مقاله پس از بیان تعریف فضیلت و تعیین مهمترین فضیلت اخلاقى، به بررسى نظرات توماس در باب عدالت توزیعى، حق و بى عدالتى پرداخته شده است.
واژگان کلیدى: عدالت، فضیلت، فضیلت اخلاقى، حق، عدالت توزیعى، احسان
جایگاه ویژه عدالت در نظام آکوئیناس کجاست؟ جایگاه واقعى بحث عدالت در سخنان آکوئیناس، پیرامون فضائل نیست، بلکه در نظریه متافیزیکى اوست، زیرا دقیقا همانطور که یک فضیلت طبیعى، داراى ساحتى الزاما الهیاتى است، در عدالت نیز چنین ساحتى وجود دارد. عدالت در کاربرد اصلیش، یکى از نامهایى است که براى خداوند بکار برده مىشود.
بطور کلى از نظر توماس، فضیلت به جهت نسبتى که با مبدأ متعال دارد، برخوردار از مجد و شرف مىباشد؛ بنابراین، نفس شخص نیکوکار بدان سبب جمیل و شریف است که صاحب فضیلت است، اما خود فضیلت بدان سبب شرف دارد که راهنماى آدمى به سوى خداست. پس فضیلت بر خلاف آنچه یونانیان مىپنداشتند، خیر اقصى و شرط کافى اخلاق که خود آن، به هیچ شرط دیگرى مشروط نباشد، نیست.
توماس ابتدا به تعریف فضیلت مىپردازد و از آن تعبیر به عادت و یا ملکه مىکند و مىگوید: به عادات خوب، فضیلت گفته مىشود، که در این تعریف، عادت جنس آن و خوب بودن فصل و نقطه تفارق مىباشد. بنابراین فضیلت یک عادت خوب نفس است که از طریق آن ما بطور صحیح و شایسته زندگى مىکنیم و همچنین به واسطه آن، از هیچ کس کار بد صادر نمىشود، بلکه شخص همواره کار نیک انجام مىدهد.
در این تعریف قید اول و دوم براى احتراز از امورى ذکر شده است. بدین ترتیب از آن جایى که بعضى عادات عملى از جمله عادات نادرست، اشاره به شر و بدى دارند و بعضى عادات گاهى به امور نیک و گاهى به امور شر اشاره دارند، مانند فکر و عقیده که ممکن است ما را به سوى امر صحیح یا ناصحیح سوق دهد، براى تمایز فضائل از آن عاداتى که همواره اشاره به شر و بدى دارند، قید اول را و براى تمایز فضائل از آن عاداتى که گاهى به خیر و گاهى به شر اشاره دارند، قید دوم را بیان کرد. (Summa Theologica. P. 39.)
در تعریف دیگرى از فضیلت مىگوید: فضیلت آن است که شخصى را که صاحب آن مىشود و با توجه به کارى که از چنین شخصى برمىآید، نیکو نماید؛ از این طریق که او را قابل آن سازد تا بر حسب طبیعت، یعنى به اقتضاى عقل خود رفتار کند. پس فعلى را از لحاظ اخلاقى نیک مىداند یا مقرون به فضیلت مىداند که با طبیعت کسى که مجرى این فعل باشد، مطابقت جوید. در مقابل، مىتوان گفت رذیلت، فقدان کمالى است که طبیعت شخص فاعل، اقتضاى آن را دارد، یعنى مخالف فضیلت است.
اما توماس در شرح بر این متن ارسطو که مىگوید: فضیلت، ملکهاى است، یعنى حالت اکتسابى پایدارى است که چون کسى آن را بدست آورد مىتواند در مطابقت با طبیعت خود رفتار کند، مىگوید: مقصود از طبیعت، چیزى است که هر موجودى را در مقر نوع خویش برقرار مىدارد.
بنابراین مقصود صورت نوعیه مىباشد؛ اما از آن جایى که صورت نوعیه انسان، همان نفس ناطقه او مىباشد، بنابراین آنچه صورت انسانیت، به طبیعت ما مىبخشد، نطق یا عقل است. پس اگر در تعریف فضیلت اخلاقى گفته شود: آن فعلى است که با طبیعت ما مطابقت دارد، این سخن بدین معنا خواهد بود که چنین فعلى مطابق عقل است و بر عکس، رذیلت فعل یا ملکهاى است که غیر معقول باشد.
بنابراین، مقصود ارسطو از فضائل، ملکاتى است که براى عمل کردن، بر طبق دستورات عقل صائب ضرورى باشند و از طرفى دیگر به نظر ارسطو عمل به فضائل، براى نیل به زندگى سعادتمندانه نیز لازم مىباشد.
و اما آنچه درباره تعریف فضیلت مىتوان گفت، این است که در این باره دیدگاههاى متفاوتى وجود دارد. در یونان، فضیلت را ویژگى و ملکهاى مىدانستند که به نحو معقول و بطور ثابت در انسان پدید مىآید. همچنین از بررسى تعاریف بدست مىآید که در آنها به جنبههاى مختلف اشاره شده است. چنانکه در برخى تعاریف به ملکه شدن و حالت ثابت داشتن فضیلت اشاره شده، در برخى خصایص مثل عادت، مهارت و استعداد ذاتى بودن فضیلت، مهم خوانده شده و در بعضى به بعد ملکات عقلانى بودن فضائل اشاره شده و در برخى نیز، نتیجه آن مورد توجه واقع شده، از این رو گفتهاند که تنها ویژگیى، فضیلت است که به خیر و سعادت خاص منجر شود. اما واقعیت مطلب این است که نمىتوان حدود مفهومى فضیلت را کاملاً تعیین کرد؛ زیرا دامنهاى گسترده دارد و هر شخصى به گوشهاى از آن اشاره کرده است. اما توماس نیز، در ضمن این دو تعریفى که از فضیلت به عمل آورده، در واقع مىخواسته در هر یک، به جنبهاى از آن جهات مختلف اشاره کند، چنانکه در تعریف اول به خصیصه عادت اشاره دارد و از نظر وى فضیلت یک عادت خیر و خوب است؛ چرا که شخص با شناخت اهداف، فعالیتهایش را به سوى آنها سوق مىدهد و در واقع عادات، خاستگاه افعالى هستند که در جهت این اهداف انجام مىگیرند، بطورى که این عادات هنگامى که گرایش و تمایل به سوى اهداف حقیقى انسان ایجاد کنند، در این صورت خیر هستند و از این رو فضیلت نامیده مىشوند. توماس در تعریف دوم، به بعد ملکات عقلانى بودن فضائل اشاره کرده کرده، مانند ارسطو که فضیلت را ملکهاى مىداند که براى عمل کردن بر طبق دستورات عقل لازم است. (Great book. - p.378) در عین حال که وى در تعریفش به این مطلب نیز اشاره دارد که اعمال برخاسته از فضیلت اخلاقى، محتاج فضیلت حکم عقلانى بوده و از این رو عقل عملى فضیلتى خواهد بود که فضایل عقلانى، اخلاقى را با هم متحد مىکند.
نکته قابل توجه این است که ما در آراء متألهین قرون وسطى به تعاریفى بر مىخوریم مانند تعریف آگوستین مثلاً که در آنها صحت اراده انسان بر مقیاس مطابقت آن با اراده الهى سنجیده مىشود؛ چنانکه گفته مىشود، معصیت آن است که برخلاف قانون ازلى سخن بگوییم، اما توماس خاطر نشان مىکند که همین که به یاد آوریم که عقل، صنع خداست کافى است؛ زیرا برخلاف دستور عقل رفتن، دستور خدا را به یک سو نهادن است. پس اگر کسى برخلاف احکامى که عقل به وى ابلاغ مىکند، رفتار کند به منزله این است که از ممّر طبیعت، به نزاع با خالق طبیعت روى آورده است. بنابراین در تعریف فضیلت، باید گفت، فضیلت، ملکه عقلى است که ما را قابل وصول به سعادت مىسازد، همانطورى که رذیلت، ملکه خلاف عقل است که ما را محکوم به حرمان از سعادت مىکند.
توماس در پاسخ به این پرسش که آیا یک فضیلت مىتواند مهمتر یا کم اهمیتتر از فضیلت دیگر باشد مىگوید که چنین چیزى ممکن است زیرا یک علت، همیشه برتر از معلول خود مىباشد و در میان معلولها، آنهایى که به علت نزدیکتر باشند، عالىترند. پس، از آن جایى که علت و سرچشمه خیر انسانى، عقل است، دور اندیشى که عقل را کامل مىکند، به لحاظ خیریت بر سایر فضائل اخلاقى که قوه شهوانى را کامل مىکنند، تقدم و برترى دارد از آن حیث که نشانه عقل است و در میان این فضائل یکى بهتر از دیگرى است بر این اساس که به عقل، نزدیکتر است. اما این که عدالت نیز بر سایر فضائل اخلاقى برترى دارد به این دلیل است که فضیلتى که مطلقا بزرگتر و مهمتر است، فضیلتى است که خیر عقلى بیشترى دارد و چون عدالت چنین است، پس عالىتر از همه فضائل مىباشد.(Summa Theological. P. 75.)
سخن توماس در این جا مجمل است و جهت خیر عقلى عدالت مشخص نشده است اما از فحواى کلام وى بدست مىآید که چون مجراى عدالت در رابطه
تحقیق جامع با عنوان مبانی شهادت زنان در شریعت اسلام
با فرمت :word
تعداد صفحه :160
چکیده
شهادت زنان، از دیرباز در فقه، مورد بحث و گفت وگو بوده است. در میان فقیهان اهل سنّت، از زمان پیدایش مذاهب، اختلاف نظر وجود داشته است .
امروزه یکی از مسائل مهم و مورد توجه جامعه بین المللی، مسأله حفظ و رعایت حقوق زنان، مراعات تساوی حقوق زن و مرد و عدم تبعیض بر اساس جنسیت است. این احساس مخصوصاً در بین بسیاری از زنان وجود دارد که در طول تاریخ به آنها ستم رفته و حقوق و شأن انسانی آنها رعایت نشده است و حتی در دوران کنونی نیز با همه پیشرفتهایی که نصیب زنان شده، باز هم در بسیاری از موارد شأن انسانی آنها رعایت نمیشود. معمول است که وقتی از حقوق زنان بحث میشود، راجع به شهادت دادن آنها نیز سخن به میان میآید. البته شهادت جزء حقوق نیست و تکلیف محسوب میشود؛ گاهی اوقات همین عدم تفکیک حقوق و تکالیف باعث بروز سوء تعبیرهایی میشود که در این رساله به آنها اشاره میشود.
واژگان کلیدی : شهادت ـ زن ـ گواهی ـ حق ـ حکم ـ تکلیف ـ حق الله ـ حق الناس
نوع فایل: word
قابل ویرایش 70 صفحه
مقدمه:
در این مقدمه چهار عنوان مهم زیر مورد بحث قرار خواهد گرفت.
الف – تعریف حق شفعه
ب – اطراف حق شفعه
ج – فلسفه اخذ به شفعه
د – مخالفت شفعه با قواعد حقوقی
الف – تعریف حق شفعه
حق شفعه عبارت است از حق تملک قهری حصة فروخته شدة یک شریک به وسیله دیگر در ازای پرداخت مثل ثمن مقرر به مشتری اعمال حق شفعه را اخذ به شفعه گویند. به همین جهت است که در ماده 808 ق.م مقرر میدارد هر گاه، حال غیر منقول قابل تقسیمی بین دو نفر مشترک باشد و یکی از دو شریک حصه خود رابه قصد بیع به شخص ثالثی منتقل کند شریک دیگر حق دارد قیمتی که مشتری داده است به او بدهد و حصه مبیعه را تملک کند این حق را حق شفعه و صاحب آن را شفیع گویند.
فهرست مطالب:
پیشگفتار
الف – موضوع تحقیق
ب – هدف از انتخاب موضوع
ج – روش تحقیق
د – نمای کلی از موضوعات مورد بحث
مقدمه
فصل اول کلیات و مفاهیم
مقدمه
بخش اول تاریخچه حق شفعه
بخش دوم مفهوم حق شفعه
مبحث اول مفهوم لغوی حق شفعه
مبحث دوم مفهوم اصطلاحی
بخش سوم اوصاف حق شفعه
مبحث اول حق شفعه، حق مالی است
مبحث دوم حق شفعه، حقی عینی است
مبحث سوم حق شفعه به ارث انتقال مییابد
مسائل
مسأله اول چگونگی تقسیم حق شفعه میان وراث
مسأله دوم صرفنظر نمودن یک از وراث از حق شفعه خویش
مسأله سوم همسر متوفی و حق شفعه به ارث رسیده
مبحث چهارم حق شفعه قابل انتقال نیست
مبحث پنجم حق شفعه قابل اسقاط است
مبحث ششم حق شفعه از آثار بیع صحیح است
مبحث هفتم حق شفعه قابل تبعیض نیست
فصل دوم شرایط ایجاد حق شفعه
مقدمه
شرط اول غیر منقول بودن مورد شفعه
شرط دوم قابل تقسیم بودن مورد شفعه
شرط سوم لزوم شرکت
استثناء بر شرط
شرط چهارم محدود بودن شرکاء به دو نفر
شرط پنجم انتقال سهم مشترک بواسطه بیع
چند نکته
نکته اول وقفی بودن حصة یکی از دو شریک
بند اول دیدگاه فقها
بند دوم دیدگاه قانونگذار
نکته دوم خیاری بودن بیع
بند اول دیدگاه فقها
بند دوم دیدگاه قانونگذار
نکته سوم بیع فضولی
نکته چهارم اقاله بیع
نکته پنجم فسخ بیع
فصل سوم زوال حق شفعه
زوال اختیاری وقهری
اسباب زوال حق شفعه
مبحث اول اسباب ارادی زوال حق شفعه
الف اسقاط حق پیش از بیع
ب فروش حصه از جانب شفیع
مبحث دوم اسباب قهری زوال حق شفعه
الف فوریت در حق شفعه
ب ناتوانی و مسامحه شفیع در تأدیه ثمن
ج تلف مبیع پیش از اخذ به شفعه
د تلف مبیع پس از اخذ به شفعه
فصل چهارم اخذ به شفعه
ماهیت اخذ به شفعه و تعریف آن
شرایط شفیع
دعوای اخذ به شفعه
خلاصه و نتیجه گیری
فهرست منابع
منابع و مأخذ:
- اخذ بشفعه در حقوق مدنی ایران و فقه اسلام، احمدی طباطبائی، دکتر سید جواد، فروردین 1344 ، چاپخانه زندگی.
2- الحدائق الناضره فی احکام العتره الطاهره، شیخ یوسف بحرانی، انتشارات دارالاضواء، بیروت، چاپ دوم، 1405 هـ ق.
3- الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه، زین الدین بن علی عاملی، انتشارات موسسه اعلمی، بیروت.
4- المبسوط فی فقه الامامیه، محمد بن حسن بن علی طوسی، انتشارات مکتبه المرتضویه، تهران
5- الوافی، محمد محسن فیض کاشانی، انتشارات مکتبه الامام امیرالمؤمین (ع)، اصفهان، چاپ اول، 1414 هـ.ق.
6- تحریرالوسیله، روح الله، خمینی، ترجمة سید محمدباقر موسوی همدانی، انتشارات دارالعلم، قم، چاپ اول، 1369.
7- ترمینولوژی حقوق، جعفری لنگرودی، دکتر محمد جعفر، انتشارات کتابخانه گنج دانش، تهران، چاپ پنجم، زمستان 1370.
8- جواهر الکلام فی شرح شرائه الاسلام، شیخ محمد حسن نجفی، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ سوم، 1367.
9- حقوق مدنی، امامی، دکتر سید حسن، انتشارات کتابفروشی اسلامیه، چاپ سوم، 1349، ج 3.
10- حقوق مدنی، ایقاع (نظریة عمومی – ایقاع معیّن)، کاتوزیان، دکتر ناصر، انتشارات یلدا، تهران، چاپ اول، زمستان 1370.
11- حقوق مدنی، عدل «منصور السلطنه»، مصطفی، انتشارات امیرکبیر، آذرماه 1342.
12- شفعه وصیت ارث اسباب ثلاث تملک در حقوق مدنی، نوری، دکتر رضا، شرکت انتشاراتی پاژنگ، چاپ اول، بهار 1372 ، تهران.
13- لسان العرب، جمال الدین محمد بن مکرم بن منظور، انتشارات دارالفکر، بیروت.
14- مجمع البحرین، فخرالدین طریحی، انتشارات دار و مکتبه الهلال، بیروت، 1985.
15- مقدمة علم حقوق و مطالعه در نظام حقوق ایران، کاتوزیان، دکتر ناصر، انتشارات بهنشر، تهران، چاپ دوازدهم، مهرماه 1369.
16- منیه الطالب فی حاشیه المکاسب، حاج شیخ موسی نجفی خوانساری.
17- وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، محمد بن حسن حرّ عاملی، انتشارات موسسه آل البیت (ع)، قم، چاپ اول، 1407 هـ ق.
فهرست مطالب عنوان صفحه پیشینه وتاریخچه موضوع 1 چکیده 3 مقدمه 5 بخش اول: کلیات و مفاهیم مفهوم حق شفعه 7 مبحث اول : مفهوم لغوی حق شفعه 7 مبحث دوم : مفهوم اصطلاحی حق شفعه 8 گفتار اول: فلسفه وضع 9 گفتار دوم : خلاف اصل بودن شفعه 10 فصل اول: اوصاف ذاتی حق شفعه 10 الف ) حق شفعه، حق مالی است 10 ب ) حق شفعه، حقی عینی است 12 ج ) حق شفعه قابل انتقال نیست 13 د) حق شفعه قابل اسقاط است 15 ه ) حق شفعه از آثار بیع صحیح است 15 ی) حق شفعه قابل تبعیض نیست 16 ط) حق شفعه به ارث انتقال مییابد 17 فصل دوم : درقابل توارث بودن شفعه 19 مبحث اول : نحوه توارث 19 مبحث دوم :گذشت وارث یا وارثانی از حق خویش 20 فصل سوم : شرایط ایجاد حق شفعه 21 شرط اول: غیر منقول بودن مورد شفعه 22 شرط دوم : قابل تقسیم بودن مورد شفعه 23 شرط سوم : لزوم شرکت 25 استثناء بر شرط 26 شرط چهارم : محدود بودن شرکاء به دو نفر 26 شرط پنجم : انتقال سهم مشترک بواسطه بیع 27 شفعه در اموال غیر منقول تبعی 28 فروختن شفیع حصه مشاع را به همراه عرصه دیگر 28 شفعه در مال مشاعی که سهم احد شریکین وقف است 29 شفعه در مال مشاعی که احد شریکین، شخصیت حقوقی باشد 30 حق شفعه دربیع فاسد 31 حق شفعه در بیع خیاری 31 فصل چهارم : زوال حق شفعه مبحث اول : زوال اختیاری وقهری 32 گفتار اول: اسباب زوال حق شفعه ( اسباب ارادی زوال حق شفعه) 33 الف – اسقاط حق پیش از بیع 33 ب – فروش حصه از جانب شفیع 33 گفتار دوم : اسباب قهری زوال حق شفعه 33 الف – فوریت در اخذ به شفعه 33 ب – ناتوانی یا مسامحه شفیع در تأدیه ثمن 34 ج – تلف مبیع پیش از اخذ به شفعه 34 د – تلف مبیع پس از اخذ به شفعه 35 فصل پنجم : شرایط شفیع 35 الف – شفیع باید دارای اهلیت تصرف باشد 37 ب – شفیع باید شریک باشد 37 ج – شفیع باید قادر بر تأدیه ثمن باشد 37 د – مسلمان بودن شفیع 38 هـ : علم شفیع به ثمن 38 فرجام 40 فهرست منابع 42